ای آفتاب یغما ای خَلُّخی نژاده
هم ترک ماه رویی هم حور ماه زاده
هستی به مهر و خدمت استاده و نشسته
هم در دلم نشسته هم پیشم ایستاده
گه راز منگشایی زان زلفکان بسته
گه اشک منگشایی زان دو لبگشاده
تو سیم ساده داری در زیر مشک سوده
من لعل سوده دارم بر روی سیم ساده
گر بی تو شادی آرم یارم مباد شادی
ور بیتو باده نوشم نوشم مباد باده
دارم ز دست عشقت دو دست بر سر و دل
بر سر یکی فکنده بر دل یکی نهاده
از دیده آب ریزم وز دل فروزم آتش
با هر دو چیز هستم خرمن به باد داده
دیدم بسی عجایب زین طرفهتر ندیدم
چشمی پرآب و آتش بر خرمن اوفتاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی معشوق پرداخته است. شاعر معشوق را با صفات زیبایی چون "آفتاب یغما" و "ترک ماه رویی" توصیف میکند و از احساسات عمیق خود نسبت به او سخن میگوید. او بیان میکند که معشوق در دلش نشسته و همیشه در کنار اوست، مانند رازهایی که گاهی فاش میشود. شاعر از درد و رنج عشق میگوید و اینکه بدون معشوق هیچ شادی و لذتی برای او وجود ندارد. همچنین اشاره میکند که عشقش تا چه حد عمیق و آتشین است و به نوعی به تناقضاتی که در عشق تجربه کرده، اشاره دارد. در نهایت، شاعر به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبا و درخشان، ای فرزند برجسته، تو هم مانند ماه صورت، زیبایی و جذابیت خاصی داری، و همچنین مانند حوریان، جلوهای دلربا و خیرهکننده از زیبایی را به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: وجود در عشق و خدمت حاضر است؛ در دل من نشسته و در کنارم نیز ایستاده است.
هوش مصنوعی: گاهی راز من را با آن زلفهای گیسو به نمایش میگذاری و گاهی هم با آن لبهای بازت، اشکهای من را به جریان میاندازی.
هوش مصنوعی: تو زیبایی و جذابیت خاصی داری که در زیر یک حجاب ساده پنهان شده، و من نیز زیبایی با ارزشی دارم که بر روی ظاهر سادهام نمایان است.
هوش مصنوعی: اگر بدون تو خوشبختی به دست آورم، خوشبختیام را نمیخواهم، و اگر بدون تو شراب بنوشم، از نوشیدن آن پرهیز میکنم.
هوش مصنوعی: من از عشق تو به حالت شور و هیجان رسیدهام، به طوری که یکی از دستهایم را بر سرم گذاشتهام و دیگری را بر دلم نهادهام.
هوش مصنوعی: من از چشمانم اشک میریزم و از قلبم آتش میسوزانم. با این حال، با هر دو احساس، مثل خرمنی هستم که در باد پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به مشاهدهی شگفتیهایی پرداخته شده که هیچکدام به اندازهی شور و شوق و احساساتی که از چشمی پر از اشک و عشق میبارد، تأثیرگذار نیست. انگار این نگاه عمیق و پر احساس، به چیزی بزرگتر از خود آنچه میبیند، برخورد کرده و باعث به وجود آمدن این احساسات شدید شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
مردان راهبین را در گبرکی کشیده
رندان رهنشین را میخانه در گشاده
با گوشهای نشسته دست از جهان بشسته
[...]
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
[...]
عید آمد ای نگارین بردار جام باده
وز بند غم برون شو تا دل شود گشاده
عهد صبوح نو کن جام می کهن ده
کم کن به عیش شیرین، تلخی جام باده
گوئی شبی ببینم من شادمان نشسته
[...]
ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده
من در میانه پیری دین را به باد داده
مجلس میان بستان گل با صبا به بازی
نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده
خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس
[...]
عارف چو بحر باید: لب خشک و رخ گشاده
بر جای خود چو بحری جوشان و ایستاده
از خاک در گذشته، افلاک در نوشته
یک باره روح گشته، تن را طلاق داده
چون عاشقان جانی،در حال زندگانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.