بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو
نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو
یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان
تا شب همگان عریان با یار در آب جو
یا قوم اتیناکم فی الحب فدیناکم
مذ نحن رایناکم امنیتنا تصفوا
گر جام دهی شادم دشنام دهی شادم
افندی اوتی تیلس ثیلو که براکالو
چون مست شد این بنده بشنو تو پراکنده
قویثز می کناکیمو سیمیر ابرالالو
یا سیدتی هاتی من قهوه کاساتی
من زارک من صحو ایاک و ایاه
ای فارس این میدان میگرد تو سرگردان
آخر نه کم از چرخی در خدمت آن مه رو
پویسی چلبی پویسی ای پوسه اغا پوسی
بینخوت و ناموسی این دم دل ما را جو
ای دل چو بیاسودی در خواب کجا بودی
اسکرت کما تدری من سکرک لا تصحو
واها سندی واها لما فتحت فاها
ما اطیب سقیاها تحلوا ابدا تحلو
ای چون نمکستانی اندر دل هر جانی
هر صورت را ملحی از حسن تو ای مرجو
چیزی به تو میماند هر صورت خوب ار نی
از دیدن مرد و زن خالی کنمی پهلو
گر خلق بخندندم ور دست ببندندم
ور زجر پسندندم من مینروم زین کو
از مردم پژمرده دل میشود افسرده
دارد سیهی در جان گر زرد بود مازو
بانگ تو کبوتر را در برج وصال آرد
گر هست حجاب او صد برج و دو صد بارو
قوم خلقو بورا قالو شططا زورا
فی وصفک یا مولی لا نسمع ما قالوا
این نفس ستیزه رو چون بزبچه بالاجو
جز ریش ندارد او نامش چه کنم ریشو
خامش کن خامش کن از گفته فرامش کن
هین بازمیا این سو آن سو پر چون تیهو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به زیباییهای عشق و عشقبازی اشاره دارد و احساسات عمیق انسانی را در قالب شعر بیان میکند. شاعر از مضامین عاشقانه و حالاتی چون مستی و شیدایی صحبت میکند و به توصیف یارانی میپردازد که زندگی و شادابی را به دل اشخاص میآورند. همچنین، شاعر به چالشهای عشق و نظرات دیگران در مورد آن اشاره کرده و بر اهمیت احساسات شخصی و آزادی در ابراز عشق تأکید میکند. او در نهایت از دلتنگیها و کامیابیها در لبخندهای زندگی صحبت میکند و عاشقانهها را در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: در این بیت، فرد به زیبایی و محبوبیت خود اشاره میکند و بیان میکند که هم خود را دوست دارد و هم محبوب خود را. او به نوعی از احساساتش نسبت به معشوقش میگوید و از دوستی و نزدیکی میانشان صحبت میکند. این رابطه عاطفی و شیرین را با تشبیه به زیبایی و مهربانی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: این صبح زیبا و خوشی است، ای جان، که همهی شوریدگان در کنار هم هستند. تا شب، همه بدون حجاب و آزاد، کنار یارشان در آب جوی خوش میگذرانند.
هوش مصنوعی: ای مردم، ما به سوی شما در عشق آمدیم، و دین ما را از آن زمان که شما را دیدیم به خوبی درک کردیم.
هوش مصنوعی: هرچه به من بدهی یا بگویی، من خوشحال میشوم. حتی اگر بیاحترامی کنی، باز هم خوشحالم. مهم این است که احساسات من همیشه مثبت است.
هوش مصنوعی: وقتی این بنده مست میشود، به تو بگو که خود را متلاشی میکند و در این حالت، احساسات و افکارش به شدت پراکنده میشوند.
هوش مصنوعی: ای سرورم، اگر کام من از قهوه خالی است، از خواب و بیخبری تو را میخواهم و در جستجوی وجود توام.
هوش مصنوعی: ای فارس، تو در این میدان میچرخانی، اما تو هم که به دور آن محبوب میچرخانی، نگران نباش.
هوش مصنوعی: آهسته و با احتیاط حرکت کن، ای جوان زیبای بیاحساس و بیعفت! در این لحظه، دل ما را به تپش وادار کن.
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که آرام گرفتی و در خواب بودی، کجا بودی؟ حالا که مستیات را نمیفهمی، از خواب که بیدار شوی، دیگر هوشیاری نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: آه، چقدر خوب است که آنجا را باز کرد و به ما آب داد. چقدر لذیذ است نوشیدنیاش، همیشه خوشمزه و دلپذیر میباشد.
هوش مصنوعی: ای تو مانند نمکستانی که در دل هر انسانی وجود دارد، هر شکلی از زیبایی تو را به همراه دارد، ای کسی که تمامی آرزوها به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: هرگاه که به زیبایی و ظاهری پسندیده کسی اهمیت دهی، آن زیبایی در دل و جانت میماند و تو باید از فکر کردن به دیگران و ظاهر آنها دست بکشی تا بتوانی به این زیباییها نزدیکتر شوی.
هوش مصنوعی: اگر مردم به من بخندند، یا دستهای مرا ببندند، یا حتی اگر مرا آزار دهند، من از این مسیر دور نمیشوم.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان از مردم گرفته و غمگین باشد، درونش دچار افسردگی و تیرگی میشود. در واقع، اگر شخصی از نظر روحی زرد و پژمرده باشد، نشان از ناراحتی و آسیبپذیری او دارد.
هوش مصنوعی: اگر صدها مانع و دیوار پیش رو باشد، صدای تو میتواند کبوتر را به سوی آغوش وصال برساند.
هوش مصنوعی: مردم به زبانهای مختلف از تو سخن گفته و نظرات مختلفی ابراز کردهاند، اما ما به آنچه که درباره تو میگویند توجهی نداریم.
هوش مصنوعی: این نفس سرکش و جدالطلب مانند پسربچهای است که فقط ریشی بیمفهوم دارد. نام او را چه بگذارم که فقط به ریشش میپردازد؟
هوش مصنوعی: سکوت کن، سکوت کن و از صحبتهای گذشته یاد نکن. به این طرف و آن طرف نرو، مثل پرندهای که در حال پرواز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او
دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو
او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه
اندر طلب آن مه رفته به میان کو
او نعره زنان گشته از خانه که این جایم
[...]
ای در چمن خوبی رویت چو گل خودرو
چین شکن زلفت چون نافهٔ چین خوش بو
ماه است رخت یا روز؟ مشک است خطت یا شب؟
سیم است برت یا عاج؟ سنگ است دلت یا رو؟
لعلت به در دندان بشکست لب پسته
[...]
در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟
تا بر سر ویرانها چون کوف زند «کو کو»
سوزد به غمت، سازد، در راه تو جان بازد
وانگه نظر اندازد بر روی تو از شش سو
ای غیرت ماه و خور، بردار نقاب از رخ
[...]
بسته کمر کینم، از قبضه کمان او
در کشتن من تیغش، افتاده به یک پهلو
چون سرو سوی مسجد آمد به نماز، اما
می خورده و چون غنچه آید ز دهانش بو
بیماری چشمش را تعویذ چو بنویسند
[...]
شاهنشه دین پرور، دارای سلیمان فر
آنکو بودش بر در، پیوسته شهان را رو
گردیده ز بس کوته، دست ستم از بیمش
بر خویش صبا لرزد، از گل چو ستاند بو
جودش ز جهان از بس، آیین طلب افگند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.