گنجور

 
واعظ قزوینی

شاهنشه دین پرور، دارای سلیمان فر

آنکو بودش بر در، پیوسته شهان را رو

گردیده ز بس کوته، دست ستم از بیمش

بر خویش صبا لرزد، از گل چو ستاند بو

جودش ز جهان از بس، آیین طلب افگند

بر گوش غریب آید، از فاخته هم کوکو

از بس که خوش است از وی، هر شش جهت عالم

آیینه از این داغست، از بهر چه شد یکرو؟!

فرمود به «زینل خان »، چون میسری دیوان را

کردند دعا شه را، خلق از دل و جان هر سو

آنکو که ز اندیشه، نیک وبد عالم را

با دیده دل بیند، در آینه زانو

از لطف شهنشاه است، بر خلق روان حکمش

از قوت سرچشمه است، غلتانی آب از جو

چون یار شد این دولت، با دولت دیرینش

هم یار شود یارب، توفیق خدا با او

از فکر معمایی، تاریخ طلب بودم

ناگه پی تاریخش، آورد «دو دولت رو»

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode