هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او
دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو
او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه
اندر طلب آن مه رفته به میان کو
او نعره زنان گشته از خانه که این جایم
ما غافل از این نعره هم نعره زنان هر سو
آن بلبل مست ما بر گلشن ما نالان
چون فاخته ما پران فریادکنان کوکو
در نیم شبی جسته جمعی که چه دزد آمد
و آن دزد همیگوید دزد آمد و آن دزد او
آمیخته شد بانگش با بانگ همه زان سان
پیدا نشود بانگش در غلغله شان یک مو
و هو معکم یعنی با توست در این جستن
آنگه که تو میجویی هم در طلب او را جو
نزدیکتر است از تو با تو چه روی بیرون
چون برف گدازان شو خود را تو ز خود میشو
از عشق زبان روید جان را مثل سوسن
میدار زبان خامش از سوسن گیر این خو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسی عمیق از عشق و جستجوی محبوب است. شاعر به بیان حالتی میپردازد که در آن، دلی پر از شوق و شوری برای دیدن معشوق دارد. او در میانهی شب، به مانند دیوانهای در جستجوی محبوب خود میگردد و نعرهزنان از خانه بیرون میآید. در این حال، او به این نتیجه میرسد که اگرچه او به دنبال محبوب میگردد، اما محبوب نزدیکتر از آنچه که فکر میکند، در کنار اوست. شاعر به خواننده توصیه میکند که با عشق و رهایی از خود، به جستجو بپردازد و همچون گل، به زیبایی و همدلی با معشوق برسد.
هوش مصنوعی: مهمان من به طور همزمان و ناگهانی وارد شد. دل من پرسید که او کی آمده و جانم گفت که او همان ماهروست.
هوش مصنوعی: او به خانه ما آمد و مانند دیوانهها در جستجوی آن ماهی است که در میان کوهها رفته است.
هوش مصنوعی: او به شدت فریاد میزند و از خانه بیرون آمده، در حالی که ما از این فریاد او بیخبر هستیم و او در هر سو همچنان فریاد میزند.
هوش مصنوعی: آن پرنده خوشصدا و شاداب ما در باغ گل ما مانند فاختهای نالان و غمگین، با صدای بلند فریاد میزند و نغمه میخواند.
هوش مصنوعی: در نیمه شب، جمعی در حال گشت و گذار بودند که ناگهان دزدی ظاهر شد و خود را معرفی کرد که دزد است و از وجود دزد دیگری صحبت میکند.
هوش مصنوعی: صدای او با صدای همه در هم آمیخته شده است، به طوری که در هیاهوی آنها صدای او هرگز در گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: او با توست، یعنی در تمام لحظاتی که تو به دنبال او هستی، او هم در جستجوی توست.
هوش مصنوعی: به تو نزدیکتر از خودت هستم، اما بیرون از خودت چه رویی داری؟ مانند برف ذوبشونده، خود را از خودت دور کن و پاکسازی کن.
هوش مصنوعی: از عشق، جان انسان به زیبایی و لطافتی شبیه گل سوسن میشود. به همین دلیل، بهتر است که زبان خاموش بماند و در درک این حال و احوال از سوسن بیاموزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو
نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو
یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان
تا شب همگان عریان با یار در آب جو
یا قوم اتیناکم فی الحب فدیناکم
[...]
ای در چمن خوبی رویت چو گل خودرو
چین شکن زلفت چون نافهٔ چین خوش بو
ماه است رخت یا روز؟ مشک است خطت یا شب؟
سیم است برت یا عاج؟ سنگ است دلت یا رو؟
لعلت به در دندان بشکست لب پسته
[...]
در عشق تو ای مهرو! عاشق چو منی کوکو؟
تا بر سر ویرانها چون کوف زند «کو کو»
سوزد به غمت، سازد، در راه تو جان بازد
وانگه نظر اندازد بر روی تو از شش سو
ای غیرت ماه و خور، بردار نقاب از رخ
[...]
بسته کمر کینم، از قبضه کمان او
در کشتن من تیغش، افتاده به یک پهلو
چون سرو سوی مسجد آمد به نماز، اما
می خورده و چون غنچه آید ز دهانش بو
بیماری چشمش را تعویذ چو بنویسند
[...]
شاهنشه دین پرور، دارای سلیمان فر
آنکو بودش بر در، پیوسته شهان را رو
گردیده ز بس کوته، دست ستم از بیمش
بر خویش صبا لرزد، از گل چو ستاند بو
جودش ز جهان از بس، آیین طلب افگند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.