گنجور

 
مولانا

شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را

چون با زنی برانی سستی دهد میان را

زیرا جماعِ مرده تن را کند فسرده

بنگر به اهل دنیا دریاب این نشان را

میران و خواجگانشان پژمرده است جانْشان

خاکِ سیاه بر سر، این نوع شاهدان را

دررو به عشق دینی تا شاهدان ببینی

پرنور کرده از رخ آفاقِ آسمان را

بخشد بتِ نهانی هر پیر را جوانی

زان آشیان جانی اینست ارغوان را

خامش کنی وگر نی بیرون شوم از این جا

کز شومیِ زبانت می‌پوشد او دهان را