خواهم گرفتن اکنون آن مایه صور را
دامی نهادهام خوش آن قبله نظر را
دیوار گوش دارد آهستهتر سخن گو
ای عقل بام بر رو ای دل بگیر در را
اعدا که در کمینند در غصه همینند
چون بشنوند چیزی گویند همدگر را
گر ذرهها نهانند خصمان و دشمنانند
در قعر چه سخن گو خلوت گزین سحر را
ای جان چه جای دشمن روزی خیال دشمن
در خانه دلم شد از بهر رهگذر را
رمزی شنید زین سر زو پیش دشمنان شد
میخواند یک به یک را میگفت خشک و تر را
زان روز ما و یاران در راه عهد کردیم
پنهان کنیم سر را پیش افکنیم سر را
ما نیز مردمانیم نی کم ز سنگ کانیم
بی زخمهای میتین پیدا نکرد زر را
دریای کیسه بسته تلخ و ترش نشسته
یعنی خبر ندارم کی دیدهام گهر را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر عمیقاً دربارهٔ احساسات مرموز، دشمنی، و رازها صحبت میکند. شاعر در تلاش است تا از موانع و خطرات دوری کند و در عین حال از زندگی و روابط خود محافظت کند. او به دیگران توصیه میکند که محتاط باشند و از گفتن رازها در جمع بپرهیزند، چرا که دشمنان همیشه اطراف هستند و در کمینند. شاعر به شدت بر اهمیت پنهان نگه داشتن احساسات و اسرار تأکید میکند و از زخمهای عاطفیای صحبت میکند که به زندگی افراد آسیب میزند. در نهایت، اشاره دارد که در دنیای پر از تلاطم، در داخل خود دریای تلخ و شیرین احساسات وجود دارد که باید با دقت به آن پرداخته شود.
من اکنون میخواهم آن تصویر زیبا و دلربا را به دست آورم و برای این کار، دام خود را به خوبی برای آن زیبارو پهن کردهام تا به هدفم برسم.
گوشهای دیوار(کنایه از افراد فضول و افرادی که در پس دیوار مشغول استراق سمع هستند) به حرفها گوش میدهند، بنابراین آرامتر صحبت کن. ای عقل، فکر کن و از بام پایین بیا. ای دل، در را محکم نگهدار.
دشمنان همواره در انتظارند و به محض اینکه خبری درباره مشکلات و اندوههای ما بشنوند، با یکدیگر درمیان می گذارند
هوش مصنوعی: اگر ذرهها پنهانند و دشمنانند، در عمق چه باید گفت؟ به تنهایی در دل شب بمان و آرامش کن.
هوش مصنوعی: ای جان، چه نیازی به دشمن است؟ روزی حتی فکر دشمن در قلبم خانه کرد، برای اینکه راهی را بگذرانم.
شخصی بخشی از این راز را از جایی شنید و به سرعت به دشمنان ما منتقل کرد. او در این میان، هر یک از افراد را به طور جداگانه و به صورت واضح و روشن مورد خطاب قرار داد و آن سِرّ را برای آنها توصیف کرد.
از آن روز من و دوستانم در راه بازگشت با یکدیگر عهد کردیم که این راز را پنهان کنیم و سرهایمان را پایین بیاندازیم تا کسی با دیدن چهره ما به آن راز پی نبرد
ما مردمان نیز مانند سنگ ها کانی هستیم که بدون تحمل زخم های تیشه نمیتوانیم طلا های درون متن را آشکار کنیم(پیدا کنیم و به نمایش بگذاریم)
دریا نیز کیسه خود را بسته است و با چهره ای تلخ و غمگین در گوشه ای نشسته است و تظاهر میکند که گوهر هایش تمام شده و می گوید که به یاد ندارم آخرین بار چه زمانی در و گوهر دیده ام
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وحشت بود ز مردم از خویش بی خبر را
پیوند نیست حاجت این نخل خوش ثمر را
خونین دلی که با عشق یک کوچه راه رفته است
کشتی نوح داند دریای پرخطر را
از سیلی معلم گردد روان سبق ها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.