ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمیترسی مگر از یار بیزنهار من
ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیدهای شب تا سحر آن نالههای زار من
یادت نمیآید که او می کرد روزی گفت گو
می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من
اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان
این بس نباشد خود تو را کآگه شوی از خار من
گفتم امانم ده به جان خواهم که باشی این زمان
تو سرده و من سرگران ای ساقی خمار من
خندید و می گفت ای پسر آری ولیک از حد مبر
وانگه چنین می کرد سر کای مست و ای هشیار من
چون لطف دیدم رای او افتادم اندر پای او
گفتم نباشم در جهان گر تو نباشی یار من
گفتا مباش اندر جهان تا روی من بینی عیان
خواهی چنین گم شو چنان در نفی خود دان کار من
گفتم منم در دام تو چون گم شوم بیجام تو
بفروش یک جامم به جان وانگه ببین بازار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلشکستگی و دردهای درونی خود میگوید و از معشوقش درخواست میکند که از او غافل نشود. او به دلایی که در عذاب است، یادآوری میکند که از یار بیوفایش میترسد و در حسرت یاد او به سر میبرد. شاعر میگوید که یاد معشوقش هنوز در قلبش زنده است و او نمیتواند از عشقش دور شود. در پایان، شاعر ابراز میکند که حتی اگر برای همیشه در این دنیا نباشد، به خاطر عشقش حاضر است جانش را فدای او کند و از معشوقش میخواهد که به یادش باشد. این شعر حاکی از علاقه عمیق و نیز درد جدایی است و در عین حال به زیبایی و غنای عشق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: دل عزیزم، چرا شکایت میکنی که محبوبم نشنود؟ مگر از دوست بیپروا و بیملاحظه من نمیترسی؟
هوش مصنوعی: ای دل، در خون من مرو و اشکهای من را مانند جیحون ندان. آیا ندیدی که تا صبح، نالههای اندوهگین من را شنیدید؟
هوش مصنوعی: یادت نیست که او زمانی صحبت میکرد و میگفت دیگر به باغ من فکر نکن.
هوش مصنوعی: به مقدار خود آگاه باش و سعی نکن از دیگران برتری جویی. در این باغ زیبای زندگی، همین که هستی کافی است و اگر از مشکلات دیگران خبر داشته باشی، شاید بهتر درک کنی که چگونه باید رفتار کنی.
هوش مصنوعی: به ساقی گفتم که به من محبت کن و جانم را بیمو کن، زیرا در این لحظه تو آرامی و من در حال سرگشتگی و سرخوشی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: او خندید و گفت: پسر، بله، اما از مرز خود تجاوز نکن. بعد همچنان ادامه داد: ای مست، ای آگاه!
هوش مصنوعی: وقتی که محبت و مهربانی او را دیدم، به او تقدیم شدم و به خاطر او، خود را به فراموشی سپردم. به او گفتم اگر تو در زندگیام نباشی، من هم در این دنیا خواهم بود.
هوش مصنوعی: گفت: در جهان حضور نداشته باش تا بتوانی چهرهی من را آشکار ببینی. اگر میخواهی این گونه ببینی، باید در نفی خود گم شوی و از خودت فاصله بگیری.
هوش مصنوعی: گفتم که من در دام تو هستم، اگر در این حال بینوشیدنی گم شوم. میخواهم یک جام از تو بخرم و جانم را به آن بدهم، سپس ببین بازار حال و روز من چگونه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بویی همیآید مرا مانا که باشد یار من
بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من
کی یاد من رفت از دلش ای در دل و جان منزلش
هر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار من
خاصه کنون از جوش او زان جوش بیروپوش او
[...]
ای بخت اگر حامی شوی سعیی کنی در کار من
باشد که هم یاری کند روزی دلِ نایار من
از جان چه دارم یک رمق وز دل چه گویم یک نفس
آه از دلِ بی جان من وای از دلِ بیکارِ من
آری نزاری خواندهای الصبر مفتاحالفرج
[...]
ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من
یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من
فریاد شبهایم چنین کز درد می آرد خبر
بسیار دلها خون کند، این ناله های زار من
زین بخت بی فرمان خود در حیرت مرگم، دمی
[...]
بازم به نازی شاد کن ای نازنین دلدار من
مرهم ز زخم عشق نه بر سینه افکار من
ای آتش عشق خدا سوزان تن خاکی ما
وی صرصر وحدت بیا بر باد ده آثار من
در راه وحدت ای شمن زنار شد هستی من
[...]
ای مار زلفین سیه ای عقرب جرار من
تا کی زنی نیشم بدل تا کی کنی آزار من
دفتر بگیر و جام ده کام من بدنام ده
با آن چلیپا طره ات تبدیل کن زنار من
چشم تو خورده خون من چون من که خوردم خون دل
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.