ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من
یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من
فریاد شبهایم چنین کز درد می آرد خبر
بسیار دلها خون کند، این ناله های زار من
زین بخت بی فرمان خود در حیرت مرگم، دمی
بیرون نیاید چون کنم این جان بدکردار من
یار ار چه از چشم نکو دیدن نمی آرد مرا
ای دیده بد، کور شو، گر ننگری در یار من
هان، ای رقیب، ار می کشی هم بر کفش نه تیغ را
مانا که شرمی آیدت از دیده خونبار من
بر جان من آخر هنوز، از چیست، بر آمد گره؟
بس نیست این کان زلف زد چندین گره در کار من
گر تو نیآزاری، بگو تا خویش را قربان کنم
چه پرسی از آزار دل، می بین به جان زار من
من خون خود کردم بحل، زان گونه کت باید، بکش
باشد که خشمت کم شود، ای کافر خونخوار من
گفتی که راز این درون سوزی ندارد آنچنان
تو راست می گویی، ولی پیداست از گفتار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و اندوهی که در دل دارد میگوید. او شبها بیدار مانده و به یاد دوستانش است، اما هیچکس به یاد او نیست. نالهها و فریادهایش از درد ناشی از جدایی و غمهایش حکایت میکند. او از بخت بد خود گلایه دارد و در حیرت است که چرا چنین وضعیتی برایش پیش آمده است. شاعر به یارش میگوید که اگر او از محبت به او غافل شده، بهتر است دیگر نگاه نکند. شاعر احساس میکند که احساسی عمیق و دردناک در دل دارد که به سختی برطرف میشود و از رقیبش میخواهد که از آزارش دست بردارد. در پایان، او اعتراف میکند که شاید راز این درد درونش پنهان است، ولی با این حال، دردش آشکار است و از کلماتش نیز پیداست.
هوش مصنوعی: رود گذشت و شب خواب به چشمان بیدار من نیامد و هیچ یاد و خاطرهای از دوستان عزیزم در ذهنم نگذشت.
هوش مصنوعی: شبیه فریادهایی که در دل شب میزنم، نشاندهندهی دردهایی است که خبر از بسیار دلها میدهد. این نالههای زار من، دلها را به خون میکشاند.
هوش مصنوعی: من از بخت بد خود در حیرت و سردرگمی هستم و در حالتی ناآرام به سر میبرم، به طوری که نمیدانم چگونه این جان بدشکل و ناپاک خود را از این فیل هموار کنم و از این وضعیت نجات یابم.
هوش مصنوعی: اگر یارم را با چشم خوب و نیکو نمینگری، ای دیدهی بد، کور شو، اگر نمیتوانی او را ببینی.
هوش مصنوعی: ای رقیب، اگر قصد کشتن داری، حتی بر روی تیغ هم نگذار که از نگاه پر از خون من شرمنده نشوی.
هوش مصنوعی: چرا هنوز در دل من نگرانی و درد وجود دارد؟ آیا کافی نیست که این زلف پیچیده، مشکلات زیادی برای من به وجود آورده باشد؟
هوش مصنوعی: اگر تو به من آسیبی نرسانی، بگو تا جان خود را فدای تو کنم. چرا از دل آزردهام میپرسی؟ به جان رنجور من نگاه کن.
هوش مصنوعی: من برای آرامش دل خود، از جان و خون خویش گذشتم. هر ذرهای از وجودم را فدای تو کردم، تا شاید خشم تو کم شود، ای دشمن بیرحم من.
هوش مصنوعی: تو گفتی که این درون سوزی را راز و رمزی ندارد، این را درست میگویی، اما از صحبتهای من مشخص است که چیزهایی درونم نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بویی همیآید مرا مانا که باشد یار من
بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من
کی یاد من رفت از دلش ای در دل و جان منزلش
هر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار من
خاصه کنون از جوش او زان جوش بیروپوش او
[...]
ای بخت اگر حامی شوی سعیی کنی در کار من
باشد که هم یاری کند روزی دلِ نایار من
از جان چه دارم یک رمق وز دل چه گویم یک نفس
آه از دلِ بی جان من وای از دلِ بیکارِ من
آری نزاری خواندهای الصبر مفتاحالفرج
[...]
بازم به نازی شاد کن ای نازنین دلدار من
مرهم ز زخم عشق نه بر سینه افکار من
ای آتش عشق خدا سوزان تن خاکی ما
وی صرصر وحدت بیا بر باد ده آثار من
در راه وحدت ای شمن زنار شد هستی من
[...]
ای مار زلفین سیه ای عقرب جرار من
تا کی زنی نیشم بدل تا کی کنی آزار من
دفتر بگیر و جام ده کام من بدنام ده
با آن چلیپا طره ات تبدیل کن زنار من
چشم تو خورده خون من چون من که خوردم خون دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.