گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ماهی گذشت و شب نخفت این دیده بیدار من

یادی نکرد از دوستان یار فرامش کار من

فریاد شبهایم چنین کز درد می آرد خبر

بسیار دلها خون کند، این ناله های زار من

زین بخت بی فرمان خود در حیرت مرگم، دمی

بیرون نیاید چون کنم این جان بدکردار من

یار ار چه از چشم نکو دیدن نمی آرد مرا

ای دیده بد، کور شو، گر ننگری در یار من

هان، ای رقیب، ار می کشی هم بر کفش نه تیغ را

مانا که شرمی آیدت از دیده خونبار من

بر جان من آخر هنوز، از چیست، بر آمد گره؟

بس نیست این کان زلف زد چندین گره در کار من

گر تو نیآزاری، بگو تا خویش را قربان کنم

چه پرسی از آزار دل، می بین به جان زار من

من خون خود کردم بحل، زان گونه کت باید، بکش

باشد که خشمت کم شود، ای کافر خونخوار من

گفتی که راز این درون سوزی ندارد آنچنان

تو راست می گویی، ولی پیداست از گفتار من

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

بویی همی‌آید مرا مانا که باشد یار من

بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من

کی یاد من رفت از دلش ای در دل و جان منزلش

هر لحظه معجونی کند بهر دل بیمار من

خاصه کنون از جوش او زان جوش بی‌روپوش او

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ای بخت اگر حامی شوی سعیی کنی در کار من

باشد که هم یاری کند روزی دلِ نایار من

از جان چه دارم یک رمق وز دل چه گویم یک نفس

آه از دلِ بی جان من وای از دلِ بی‌کارِ من

آری نزاری خوانده‌ای الصبر مفتاح‌الفرج

[...]

حسین خوارزمی

بازم به نازی شاد کن ای نازنین دلدار من

مرهم ز زخم عشق نه بر سینه افکار من

ای آتش عشق خدا سوزان تن خاکی ما

وی صرصر وحدت بیا بر باد ده آثار من

در راه وحدت ای شمن زنار شد هستی من

[...]

آشفتهٔ شیرازی

ای مار زلفین سیه ای عقرب جرار من

تا کی زنی نیشم بدل تا کی کنی آزار من

دفتر بگیر و جام ده کام من بدنام ده

با آن چلیپا طره ات تبدیل کن زنار من

چشم تو خورده خون من چون من که خوردم خون دل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه