بیا کامروز شه را ما شکاریم
سر خویش و سر عالم نداریم
بیا کامروز چون موسی عمران
به مردی گرد از دریا برآریم
همه شب چون عصا افتاده بودیم
چو روز آمد چو ثعبان بیقراریم
چو گرد سینه خود طوف کردیم
ید بیضا ز جیب جان برآریم
بدان قدرت که ماری شد عصایی
به هر شب چون عصا و روز ماریم
پی فرعون سرکش اژدهاییم
پی موسی عصا و بردباریم
به همت خون نمرودان بریزیم
تو این منگر که چون پشه نزاریم
برافزاییم بر شیران و پیلان
اگر چه در کف آن شیر زاریم
اگر چه همچو اشتر کژنهادیم
چو اشتر سوی کعبه راهواریم
به اقبال دوروزه دل نبندیم
که در اقبال باقی کامکاریم
چو خورشید و قمر نزدیک و دوریم
چو عشق و دل نهان و آشکاریم
برای عشق خون آشام خون خوار
سگانش را چو خون اندر تغاریم
چو ماهی وقت خاموشی خموشیم
به وقت گفت ماه بیغباریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سپاس و شکر ایزد چون گزاریم
مگر جان را به شکر او سپاریم
بیا تا دست ازین عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل برآریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
به نقدْ امشب چو با هم سازگاریم
نظر بر نسیهٔ فردا چه داریم؟
که تا امروز ازینجا بهره داریم
برای دیگران ما هم بکاریم
خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا تا هم بدین درگه بزاریم
خدایا گر بخوانی ور برانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.