گنجور

 
مولانا

من و تو دوش شب بیدار بودیم

همه خفتند و ما بر کار بودیم

حریف غمزه غماز گشتیم

به پیش طره طرار بودیم

بیا تا ظاهر و پیدا بگوییم

که با عشق نهانی یار بودیم

اگر چه پیش و پس آن جا نگنجد

به پیش صانع جبار بودیم

عجب نبود اگر ما را ندیدند

که ما در مخزن اسرار بودیم

بیاوردیم درها ارمغانی

که یعنی ما به دریابار بودیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۵۳۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

شب دوشینه ما بیدار بودیم

همه خفتند و ما بر کار بودیم

حریف غمزه غماز گشتیم

ندیم طره طرار بودیم

به گرد نقطه خوبی و مستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه