گرنه ز بیوفایی گل یاد میکند
بلبل بباغ بهر چه فریاد میکند
ما را ز ما خرید و ملولیم ما که او
هر بنده که میخرد آزاد میکند
آنم به بیستون محبت که ناخنم
در دست کار تیشه فرهاد میکند
روزی به دام افتد و از دیدهاش رود
خونی که صید در دل صیاد میکند
رشگم بخون کشید دگر آن شه بتان
قتل که را اشاره بجلاد میکند
بیجرم چشم ساغر می نیست پر ز خون
این بس گناه او که دلی شاد میکند
باشد برندهتر دم صبح اجل ز تیغ
شمع سحر عبث گله از باد میکند
مشتاق در غمت نه کنون طالب فناست
عمریست در هلاک خود امداد میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد ناشی از جدایی است. بلبل در باغ فریاد میزند و از بیوفایی گل یاد میکند. شاعر به عشق خود اشاره کرده و میگوید که او (عشق) موجب آزادی روح است. در ادامه، شاعر از بیستونی محبت خود شکایت میکند و به حسرت و اشتیاق فراوانش نسبت به معشوق اشاره میکند. همچنین او از خونریزی و درد ناشی از عشق و جدایی میگوید و به بیگناهی خود در برابر غم و اندوه اشاره میکند. در نهایت، شاعر به تقدیر و سرنوشت اشاره میکند و نشان میدهد که او در آغوش غم و فراق، برای خود هلاکت میسازد.
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر بیوفایی گل ناله میکند، پس چرا در باغ فریاد میزند؟
هوش مصنوعی: ما از خودمان جدا شدهایم و دلگیر هستیم؛ چون او هر کس را که میخرد، آزاد میکند.
هوش مصنوعی: من از محبت بیستونی صحبت میکنم که در آن، کار تیشه فرهاد را ناخن من انجام میدهد.
هوش مصنوعی: روزی شکار به دام میافتد و در حالی که در دل صیاد جویای این صید است، اشکهایی که از چشمانش میریزد، به مانند خون است.
هوش مصنوعی: حسادت من به زیباییهای او به اوج خود رسید، به طوری که آن عشق زیبا که بسان یک فرمانده هر چیزی را با اشارهاش کنترل میکند، جانم را به درد آورد.
هوش مصنوعی: چشم ساغر بیگناهی ندارد و پر از خون است. این همه گناه، آنقدر است که دل را شاد میکند.
هوش مصنوعی: در صبح زود، سرنوشت با قدرتی بیشتر از تیغی که شمع سحر را خاموش کند، برنده میشود. بنابراین، ابراز ناراحتی از وزش باد بیفایده است.
هوش مصنوعی: عاشق تو در غم تو نه فقط برای نابودیاش است، بلکه سالهاست که در خراب کردن خود به او کمک میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل چون ز عکس چهرۀ تو یاد می کند
عالم ز بوی ورنگ خود آباد می کند
گفتند غنچه را بدهان تو نسبت است
عمریست تا بدین دل خود شاد می کند
سنگین دل تو هست ز پولاد و نرگست
[...]
هر دم که جان وصال تو را یاد می کند
از غصّه جهان دلم آزاد می کند
چشمت بریخت خون دل مردمان به زجر
آن شوخ دیده بین که چه بیداد می کند
سرو قدت چو بگذرد اندر میان باغ
[...]
می خورده خنده بر من ناشاد می کند
آن ترک مست بین که چه بیداد می کند
دارم چنان خیال که پندارم این زمان
دارد به دست جام و مرا یاد می کند
عاشق چو مور در ته پا رفت و او همان
[...]
دل چون ز بیوفایی او یاد میکند
پیش خیال او گله بنیاد میکند
زان گونه گرم خواهش داد است از تو دل
کش داد میدهیّ و همان داد میکند
پیغام قتل کز تو رقیب آورد به من
[...]
هر بلبلی که زمزمه بنیاد میکند
اول مرا به برگ گلی یاد میکند
از درد رو متاب که یک قطره خون گرم
در دل هزار میکده ایجاد میکند
آهی که زیر لب شکند دردمند عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.