آگهی دیگر چهها ای غارت جان کردهای
زلف را آشفته و خلقی پریشان کردهای
بر رخ خورشیدوَش افکندهای مشکین نقاب
روز ما را تیرهتر، از شام هجران کردهای
ای کمانابرو، ز شرّ غمزهات افغان که باز
رخنهها ز آن ناوک دلدوز، در جان کردهای
تا تو ای سرو خرامان، از کنارم رفتهای
جوی خون از دیدهای جاری به دامان کردهای
چشم بد دور از وجودت باد کز رخسار و قد
بزم ما را غیرت گلزار و بستان کردهای
تا گشودستی به شکرخنده لعل روحبخش
خون ز حسرت در دل لعل بدخشان کردهای
ای عزیز مصر خوبی یوسف جان را اسیر
در، چه سیمین زنخ چون ماه کنعان کردهای
مردمان گویند، بوسی را به صد جان میدهی
گر چنین باشد نگارا، خوب ارزان کردهای
ای بلای جان دمی بنشین که تا برخاستی
فتنهها برپا از آن بالای فتان کردهای
زان چه کردستی عیان گفتیم جانا شمهای
لیک در عالم بسی آشوب پنهان کردهای
ای امین خلوت شه، فخر کن بر عالمی
زان که عمری خدمت سلطان دوران کردهای
خواستی تا همت از طبع امینی ای محیط
شهره خود را در سخن چو سلمان کردهای
گر وجودت کیمیا گردد، عجب منمای چون
جبههسایی در ره خسرو، فراوان کردهای
ناصرالدین شه که گردون گویدش ای شهریار
حلقهٔ فرماندهی در گوش کیوان کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر غم و اندوه ناشی از جدایی و مشکلات عشق را به تصویر میکشد. شاعر از محبوب خود مینالد که با زیبایی و غمزههایش، دل او را به درد آورده و زندگیاش را تیره و تار کرده است. او از سوختن دل و جاری شدن اشکها به خاطر دوری محبوب سخن میگوید و نشان میدهد که هر دم که نام محبوب به یادش میآید، غمی تازه بر دلش نشسته است. شاعر به زیبایی محبوبش اشاره کرده و میگوید که وجود او همچون گنجی است که در دلها بینظیر است. همچنین از عشق و شکرگزاری در کنار محبوب میگوید و اینکه چگونه غم عشق، لحظات شاد را به تلخی تبدیل میکند. در آخر، شاعر به مدح و احترام به محبوب خود و مقام او در زندگیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: سراسر آگاهی، چه کارها کردهای که دلها را به درد آوردهای؛ زلفهایت را به هم ریخته و مردم را نگران و مضطرب ساختهای.
هوش مصنوعی: تو با آن نقاب سیاه که بر چهره خورشید انداختهای، روز ما را تاریکتر کردهای و ما را از شب جدایی عذاب میدهی.
هوش مصنوعی: ای کمانی که ابروهایت مانند نوار است، به خاطر خیالت ناله و فریاد میکنم؛ زیرا تیرهای زیبا و کشندهات به جان من نفوذ کرده و آزارم میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که تو ای سرو بلند و زیبا، از کنارم رفتهای، اشکهای من مانند جوی خون از چشمانم به زمین میریزد.
هوش مصنوعی: چشم حسود از وجود تو دور باشد، چون زیبایی و قامت تو باعث شده که ما به غیرت گلها و باغها غبطه بخوریم.
هوش مصنوعی: وقتی لبخند زیبایت را به نمایش گذاشتی، دلم از حسرت و زیبایی آن به خونی تبدیل شد که مثل رنگ لعل بدخشان در درونم جاری است.
هوش مصنوعی: ای عزیز مصر، زیبایی جان یوسف را در چنگال اسیری دیدهای، تو که مانند ماه کنعان، زلفهایت و چهرهات نقرهای و زیباست.
هوش مصنوعی: مردم میگویند تو برای یک بوسه جان خود را هم میدهی، اگر اینطور باشد ای معشوق، تو خیلی کم قیمت شدهای.
هوش مصنوعی: ای عشق جانسوز، لحظهای استراحت کن تا زمانی که دوباره به پا خیزی، آشوبها و مشکلاتی که از زیبایی تو به وجود آمده، سر برآورند.
هوش مصنوعی: ما از کارهایی که کردهای، به وضوح حرف زدیم، ای محبوب؛ ولی در دنیا خیلی از آشفتگیها را پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: ای کسی که در کنار پادشاه هستی، به خود ببال و به دیگران افتخار کن، زیرا سالها خدمت به پادشاه زمانه کردهای.
هوش مصنوعی: اگر قصد داشتی که با اراده و پشتکار به چیزی دست یابی، باید بدانی که همچون سلمان، خود را در میان مردم برجسته کردهای.
هوش مصنوعی: اگر وجودت به ارزش و خاصیتی ویژه مانند کیمیا تبدیل شود، تعجب نکن، چون مانند آن است که در راه یک پادشاه بزرگ، رفتارهای توجیهناپذیری انجام میدهی که خیلی زیاد است.
هوش مصنوعی: ناصرالدین شاه، که مانند پادشاهی بزرگ شناخته میشود، با قدرت و اقتدارش، در آسمانها به عنوان فرماندهای بزرگ شناخته شده و بر ستارهٔ کیوان (زحل) حلقهٔ فرماندهی را آویزان کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بر آینه از رخ صورت جان کردهای
آب را از رخ محل صورت آسان کردهای
خویشتن بینی مگر ای یار کاندر آینه
خویشتنبین گشتهای تا صورت جان کردهای
چون نمییارد کسی گل چیدن از رخسار تو
[...]
ای سپهر آهسته رو کاری نه آسان کردهای
ملک ایران را به مرگ شاه ویران کردهای
آسمانی را فرود آوردهای از اوج خویش
بر زمین افکندهای با خاک یکسان کردهای
آفتابی را که خلق عالمش در سایه بود
[...]
مردمی فرموده جا در چشم گریان کردهای
شوره زار شور بختان را گلستان کردهای
تو کجا وین دل که در هر گوشهای جغد غمیست
گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای
کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست
[...]
بوسهای قیمت از آن لبها به صد جان کردهای
برخوری از نعمت خوبی، که ارزان کردهای
گرد ننشیند به دامانت که چون سیل بهار
شهر را از جلوه مستانه ویران کردهای
میدهند از پرفشانی خرمن گل را به باد
[...]
همعنان گردش گرداب دوران کردهای
زیر دست سیلی موج پریشان کردهای
از سبکمغری، خس و خاشاک توفان کردهای
از گرانی، لنگر دریای امکان کردهای
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.