گنجور

 
محیط قمی

آگهی دیگر چه‌ها ای غارت جان کرده‌ای

زلف را آشفته و خلقی پریشان کرده‌ای

بر رخ خورشیدوَش افکنده‌ای مشکین نقاب

روز ما را تیره‌تر، از شام هجران کرده‌ای

ای کمان‌ابرو، ز شرّ غمزه‌ات افغان که باز

رخنه‌ها ز آن ناوک دلدوز، در جان کرده‌ای

تا تو ای سرو خرامان، از کنارم رفته‌ای

جوی خون از دیده‌ای جاری به دامان کرده‌ای

چشم بد دور از وجودت باد کز رخسار و قد

بزم ما را غیرت گلزار و بستان کرده‌ای

تا گشودستی به شکرخنده لعل روح‌بخش

خون ز حسرت در دل لعل بدخشان کرده‌ای

ای عزیز مصر خوبی یوسف جان را اسیر

در، چه سیمین زنخ چون ماه کنعان کرده‌ای

مردمان گویند، بوسی را به صد جان می‌دهی

گر چنین باشد نگارا، خوب ارزان کرده‌ای

ای بلای جان دمی بنشین که تا برخاستی

فتنه‌ها برپا از آن بالای فتان کرده‌ای

زان چه کردستی عیان گفتیم جانا شمه‌ای

لیک در عالم بسی آشوب پنهان کرده‌ای

ای امین خلوت شه، فخر کن بر عالمی

زان که عمری خدمت سلطان دوران کرده‌ای

خواستی تا همت از طبع امینی ای محیط

شهره خود را در سخن چو سلمان کرده‌ای

گر وجودت کیمیا گردد، عجب منمای چون

جبهه‌سایی در ره خسرو، فراوان کرده‌ای

ناصرالدین شه که گردون گویدش ای شهریار

حلقهٔ فرماندهی در گوش کیوان کرده‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجد همگر

ای که بر آینه از رخ صورت جان کرده‌ای

آب را از رخ محل صورت آسان کرده‌ای

خویشتن بینی مگر ای یار کاندر آینه

خویشتن‌بین گشته‌ای تا صورت جان کرده‌ای

چون نمی‌یارد کسی گل چیدن از رخسار تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
سلمان ساوجی

ای سپهر آهسته رو کاری نه آسان کرده‌ای

ملک ایران را به مرگ شاه ویران کرده‌ای

آسمانی را فرود آورده‌ای از اوج خویش

بر زمین افکنده‌ای با خاک یکسان کرده‌ای

آفتابی را که خلق عالمش در سایه بود

[...]

وحشی بافقی

مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای

شوره زار شور بختان را گلستان کرده‌ای

تو کجا وین دل که در هر گوشه‌ای جغد غمی‌ست

گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای

کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست

[...]

صائب تبریزی

بوسه‌ای قیمت از آن لب‌ها به صد جان کرده‌ای

برخوری از نعمت خوبی، که ارزان کرده‌ای

گرد ننشیند به دامانت که چون سیل بهار

شهر را از جلوه مستانه ویران کرده‌ای

می‌دهند از پرفشانی خرمن گل را به باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

هم‌عنان گردش گرداب دوران کرده‌ای

زیر دست سیلی موج پریشان کرده‌ای

از سبک‌مغری، خس و خاشاک توفان کرده‌ای

از گرانی، لنگر دریای امکان کرده‌ای

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه