غارت هوش می کند، جلوه ی سرو قامتش
آن که نَرُسته در چمن، سرو به استقامتش
ساغر دل زدست او گر بشکست نیست غم
لعل لبش به بوسه ای باز دهد غرامتش
آن که تجلی تواش کرده زخویش بی خبر
باز نیاورد به خود، واقعه ی قیامتش
مفتی شهر چون خورد، خون کسان نمی سزد
در حق می کشان دگر سرزنش و ملامتش
رست ز رنج زاهدی چون که مریض عشق شد
دل که مباد تا ابد عافیت و سلامتش
تو به ولایت علی گشته «محیط» دل قوی
بیم زمرگ نبود و، واهمه ی قیامتش
هر که گذاشت عاشقی در سر پند زاهدان
تجربه کردم عاقبت، کشت غم ندامتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و دلدادگی پرداخته و به زیبایی و قوام عشق اشاره میکند. شاعر از غارت هوش به وسیلهی زیبایی معشوق صحبت میکند و بیان میکند که حتی با شکستن دل، غم برایش وجود ندارد. همچنین به تعارض میان زهد و عشق اشاره دارد و میگوید که زاهدی که به عشق مبتلا شده، از رنج رهایی مییابد. در نهایت، تأکید بر این است که عشق و پیروی از ولایت علی، انسان را از ترس مرگ و روز قیامت بینیاز میکند و عشق در نهایت میتواند عذاب و ندامت ایجاد کند.
هوش مصنوعی: جلوهی زیبا و سرکش این سرو قد بلند، به قدری جذاب است که عقل را میبرد و تسخیر میکند. حتی کسی که در چمنها رشد نکرده، نمیتواند با قامت استوار این سرو رقابت کند.
هوش مصنوعی: اگر دل من از دست او بشکند، افسوس ندارد، زیرا لبهایش که به رنگ لعل است، با یک بوسه میتواند تمام غمها را جبران کند.
هوش مصنوعی: کسی که نور و ظهور تو را در خود احساس کرده و از خود بیخبر است، هرگز نمیتواند به حقیقت و واقعه قیامتش بازگردد.
هوش مصنوعی: مفتی شهر وقتی که به نفع خود گناه دیگران را نادیده میگیرد، نباید از دیگران بابت نوشیدن مشروب سرزنش و ملامت کند.
هوش مصنوعی: پس از تحمل رنج و سختی، زاهدی به آرامش و سلامتی دست مییابد، اما وقتی دلش به عشق دچار بیماری شود، آرزو دارد که هیچگاه از نعمت سلامتی و آرامش بیبهره نماند.
هوش مصنوعی: تو به محبت و پیروی از علی، دلات محکم شده و نترس از مرگ و همراهی قیامت آن.
هوش مصنوعی: هر کسی که تصمیم به عاشقی بگیرد، باید بداند که نصیحتهای زاهدان را جدی بگیرد؛ زیرا در نهایت، عشق ممکن است او را به غم و پشیمانی دچار کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش
میوه نمیدهد به کس باغ تفرج است و بس
جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
داروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شد
[...]
آنکه ز بی گنه کشی نیست دمی ندامتش
بی گنهی که او شد من بکشم غرامتش
لحظه به لحظه درستم غمزة او قیامتی
می کند وز کاقری نیست غم قیامتش
گو سر زلف او بکش پرده بر آفتاب و مه
[...]
دیده ام و شنیده ام عاشقی و ملامتش
آفت عشق خوشتر از زاهدی و سلامتش
سرو و گل و کنار جو کی برد اندهش ز دل
آنکه کناره جو بود دلبر سرو قامتش
بیهده همنشین مبر وقت من از سخن که نیست
[...]
آنکه سلامت جهان آمده در سلامتش
خون دو عالم ار خورد من نکنم ملامتش
جلوه بباغ اگر کند تازه نهال قامتش
سرو سهی زجا رود با همه استقامتش
قصد هلاک و ترک سر سینه چاک و چشم تر
[...]
جلوه کند به باغ اگر سرو بلند قامتش
سرو ز پا فتد که تا کس نکند ملامتش
بار دگر گر افتدم دامن وصل او به کف
باز رها نمیکنم تا نکشم ندامتش
عاشق زار خویش را تیر هلاک گو بزن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.