گنجور

 
غروی اصفهانی

آبرومندم به عشق روی تو

سرفرازم در هوای کوی تو

رفرفم را تا به او ادنی رساند

قاب قوسین خم ابروی تو

من نیم بیگانه از خویشم مران

سالها خو کرده ام با خوی تو

ماسوا را پشت سر افکنده ام

تا که دیدم روی دل را سوی تو

بر جبینم نقش عشق خال تست

در مسلمانی شدم هندوی تو

سینۀ زارم نشان تیر تست

آفرین بر شست و بر بازوی تو

از بهشت عنبرین خوشبوتر است

گلشن حانم بیاد بوی تو

رشک سینا شد فضای سینه ام

از فروغ غرۀ نیکوی تو

دل زهرآشفتگی آزاد شد

تا که شد در حلقۀ گیسوی تو

آن زمان جستم ز جوی زندگی

چون شدم در جستجوی جوی تو

مفتقر سرگشتۀ چوگان تست

سر چه باشد تا بگردد گوی تو؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode