گنجور

 
غروی اصفهانی

صورت شاهد ازل جلوه گر از جمال تو

معنی حسن لم یزل در خور خط و خال تو

جام جهان نمای جم ساغر درد نوش تو

طلعت لیلی قدم آینۀ مثال تو

کوکب دری فلک شمع در سرای تو

سرمۀ دیدۀ ملک خاک ره نعال تو

عرصۀ فرش ساحت گوشه نشین گدای تو

قبۀ عرش حلقۀ منطقۀ جلال تو

دفتر علم و معرفت نسخۀ حکمت و ادب

نقطۀ مهملی است در دائرۀ کمال تو

ماه دو هفته بندۀ حسن یگانه روی تو

پیر خرد به معرفت کودک خردسال تو

رفرف عقل پیر اگر از سر سدره بگذرد

باز نمی رسد به اول قدم خیال تو

نخلۀ طور اگر گهی دم زند انا اللهی

داد سماع می دهد مطرب خوش مقال تو

گلشن جان نمی دهد چون تو گلی دگر نشان

خلد جنان نپرورد سرو به اعتدال تو

خضر اگرچه زندگی ز آب حیات یافته

باز کند دوندگی در طلب زلال تو

ای به فدای ناز تو وان دل دلنواز تو

سوخت ز سوز ساز تو مفتقر نوال تو