گنجور

 
غروی اصفهانی

مائیم مست باده روز الست تو

نی بلکه مست غمزۀ چشمان مست تو

ما کرده ایم سینه سپر تیغ عشق را

نی بلکه دیده را هدف تیر شست تو

ما داده ایم سلسلۀ اختیار را

نی بلکه رشتۀ دل و دین را بدست تو

ما بنده ایم و بستۀ غم توایم

یا رب مرا مباد جدائی ز بست تو

ما دل شکسته ایم شکستن چه حاجت است

هر چند هست عین درستی شکست تو

برخیز ای دلیل دل رهروان که ما

سرگشته ایم در ره عشق از نشست تو

ما را ز خوی دیو طبیعت نجات ده

ای جان فدای روح حقیقت پرست تو

عرض نیاز در بر سرو بلند ناز

کی مفتقر رسا است به بالای پست تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode