دگرم زدست ماهی شده دل هزار پاره
که گشاده باده بر من زقضا در نظاره
نزنی گرم به ناوک ز قضا چنان بنالم
که شود ز آه من خون به دل فلک ستاره
ز غمت چنان بربزم ز دو دیده بحر خونی
که نه آسمان نیابد ز شنا ره کناره
ز من ار دریغ داری تو سنان بجای خویش است
دل پاره چون کنم من به برتو در شماره
من و وصل دوست هر جا که شود میسر آن به
که به کار خیر حاجت نبود به استخاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظاره
نظری ز تو عفاالله چه می است مستکاره
به چسانت سیر بینم که هم از نخست دیدن
شوم از خود و نیارم که ببینمت دوباره
هوسم بود که دیده ز همه ستانم و پس
[...]
نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره
که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره
من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت
شرفیست عالمی را ز طلوع آن ستاره
بخدا که در دل من رقم دویی نگنجد
[...]
بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
که هزار باره خون شد جگر هزار پاره
منم و ز عشق دردی، که اگر بکوه گویم
بخدا! که نرم گردد دل سخت سنگ خاره
بدو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟
[...]
دل و دیده را نباشد، چه نهان چه آشکاره
نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره
ز تو بس که ناامیدم، به گمان خود نیفتم
اگرم به جانب خود طلبی به صد اشاره
بروید چارهجویان، پی کار خود، که دیگر
[...]
ز حجاب عشق خون شد جگرم کنم چه چاره
که تو در کنارم و من ز تو مانده بر کناره
گر از الفت دل تو شکند دلم چه حیرت
که دل من آبگینه دل تست سنگ خاره
نگری باشک گرمم چو بچشم کم نظرکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.