گنجور

 
امیر شاهی

تلخ است بی‌تو صبر، دل غم فزوده را

نتوان چشید داروی ناآزموده را

ای ناله همدمی کن و از آب چشم من

بیدار ساز دیده بختِ غُنوده را

دل شد رمیده سر زلف تو، وز کمند

نتوان به کوی عقل کشید آن ربوده را

با باغبان مگو که دل غنچه خون چراست

خواندن نمی‌توان ورق ناگشوده را

مشاطه زلف یار به انگشت می‌کشد

زان رو که نسبتی به قلم هست دوده را

ناگفته از دهان تو رمزی مرا مکش

نتوان قصاص کرد گناه نبوده را

شاهی خیال خاص بگو از دهان دوست

چون نیست لذتی سخنان شنوده را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

هرگز مه آزمای دگر آزموده را

زیرا محل بوده نباشد نبوده را

گر جاهلی ستایش جاهل کند ولی

نتوان ستود پیش خرد ناستوده را

بر هر کس اعتماد مکن زان که هرزه گوی

[...]

شاهدی

جز ناله نیست مونس جان دل ربوده را

شادی بود محال دل غم فزوده را

زاری چه سود شب همه شب بر در حبیب

از گریه نیست فایده بخت غنوده را

از ما صلاح و زهد چه جویی تو ای فقیه

[...]

میلی

سازد خموش تا من حسرت فزوده را

گوید شنیده ام سخن ناشنوده را

رنجیده بی گنه ز من آن تند خو و من

دارم صد انفعال، گناه نبوده را

دل جمع کرده از گله ام، بس که پیش او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میلی
نظیری نیشابوری

از کف نمی دهد دل آسان ربوده را

دیدیم زور بازوی ناآزموده را

من در پی رهایی و او هر دم از فریب

بر سر گره زند گره ناگشوده را

دل در امید مرهم و این آهوان مست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه