تلخ است بیتو صبر، دل غم فزوده را
نتوان چشید داروی ناآزموده را
ای ناله همدمی کن و از آب چشم من
بیدار ساز دیده بختِ غُنوده را
دل شد رمیده سر زلف تو، وز کمند
نتوان به کوی عقل کشید آن ربوده را
با باغبان مگو که دل غنچه خون چراست
خواندن نمیتوان ورق ناگشوده را
مشاطه زلف یار به انگشت میکشد
زان رو که نسبتی به قلم هست دوده را
ناگفته از دهان تو رمزی مرا مکش
نتوان قصاص کرد گناه نبوده را
شاهی خیال خاص بگو از دهان دوست
چون نیست لذتی سخنان شنوده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر با بیان تلخی و غم ناشی از جدایی آغاز میشود. شاعر به صبر دل و درد درونیاش اشاره میکند و از ناتوانی در چشیدن دارویی برای التیام این درد سخن میگوید. او از نالهی دل و درخت بختی که خوابیده، صحبت میکند و میگوید که دلش از زلف معشوق فراری شده و نمیتواند به عقل بازگشت کند. سپس با باغبان صحبت نمیکند و نمیتواند درد دلش را بیان کند. شاعر به زیبایی زلف یار اشاره میکند و با آهنگ کلمات، از رازهایی که نباید فاش شوند، میگوید و از عدم لذت در شنیدن سخنان بیمعنا یاد میکند. در کل، این شعر تجلی جدایی، غم و زیبایی عشق است.
هوش مصنوعی: بدون تو، صبوری تلخ و دشوار است و نمیتوان درد دل را که به خاطر غمت افزایش یافته تحمل کرد. دارویی که امتحان نشده، نمیتواند کمک کند.
هوش مصنوعی: ای همدم، با نالههای خود مرا بیدار کن و چشم شانس خوابیدهام را با اشکهایم روشن ساز.
هوش مصنوعی: دل به سر زلف تو فراری شده و از کمند نتوان آن کسی را که ربودهای به کوی عقل کشید.
هوش مصنوعی: با باغبان در مورد اینکه چرا دل غنچه خونین است صحبت نکن، چون نمیتوان ورق بسته را خواند.
هوش مصنوعی: آرایشگر موهای محبوب، با انگشتانش زلفهای او را میآراید، چرا که گویی این کار نسبت به قلم و نوشتهها، نشانی از زیبایی دارد.
هوش مصنوعی: از زبان تو سخنی ناگفته وجود دارد که نمیتوان با آن به من آسیب زد، چون گناهی نکردهام که نیاز به انتقام باشد.
هوش مصنوعی: دربارهی آرزوهای خود با کسی که به او علاقهمند هستی صحبت کن، زیرا هیچ لذتی بالاتر از شنیدن سخنان او وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز مه آزمای دگر آزموده را
زیرا محل بوده نباشد نبوده را
گر جاهلی ستایش جاهل کند ولی
نتوان ستود پیش خرد ناستوده را
بر هر کس اعتماد مکن زان که هرزه گوی
[...]
جز ناله نیست مونس جان دل ربوده را
شادی بود محال دل غم فزوده را
زاری چه سود شب همه شب بر در حبیب
از گریه نیست فایده بخت غنوده را
از ما صلاح و زهد چه جویی تو ای فقیه
[...]
سازد خموش تا من حسرت فزوده را
گوید شنیده ام سخن ناشنوده را
رنجیده بی گنه ز من آن تند خو و من
دارم صد انفعال، گناه نبوده را
دل جمع کرده از گله ام، بس که پیش او
[...]
از کف نمی دهد دل آسان ربوده را
دیدیم زور بازوی ناآزموده را
من در پی رهایی و او هر دم از فریب
بر سر گره زند گره ناگشوده را
دل در امید مرهم و این آهوان مست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.