گنجور

 
شاهدی

جز ناله نیست مونس جان دل ربوده را

شادی بود محال دل غم فزوده را

زاری چه سود شب همه شب بر در حبیب

از گریه نیست فایده بخت غنوده را

از ما صلاح و زهد چه جویی تو ای فقیه

باشد ندم چو تجربه آزموده را

گفتم دلم به فکر دهان تو تنگ شد

گفتا مکن تفکر امر نبوده را

گفتم نهان کنم غم عشقت درون دل

اشکم گشود جمله غم ناگشوده را

با شاهدی مکن سخن از کینه ای رقیب

تا نشنواندت سخن ناشنوده را

 
 
 
حکیم نزاری

هرگز مه آزمای دگر آزموده را

زیرا محل بوده نباشد نبوده را

گر جاهلی ستایش جاهل کند ولی

نتوان ستود پیش خرد ناستوده را

بر هر کس اعتماد مکن زان که هرزه گوی

[...]

امیر شاهی

تلخ است بی‌تو صبر، دل غم فزوده را

نتوان چشید داروی ناآزموده را

ای ناله همدمی کن و از آب چشم من

بیدار ساز دیده بختِ غُنوده را

دل شد رمیده سر زلف تو، وز کمند

[...]

میلی

سازد خموش تا من حسرت فزوده را

گوید شنیده ام سخن ناشنوده را

رنجیده بی گنه ز من آن تند خو و من

دارم صد انفعال، گناه نبوده را

دل جمع کرده از گله ام، بس که پیش او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میلی
نظیری نیشابوری

از کف نمی دهد دل آسان ربوده را

دیدیم زور بازوی ناآزموده را

من در پی رهایی و او هر دم از فریب

بر سر گره زند گره ناگشوده را

دل در امید مرهم و این آهوان مست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه