سازد خموش تا من حسرت فزوده را
گوید شنیده ام سخن ناشنوده را
رنجیده بی گنه ز من آن تند خو و من
دارم صد انفعال، گناه نبوده را
دل جمع کرده از گله ام، بس که پیش او
می بندداضطراب، زبان گشوده را
تا زودتر حکایت شوقم شود تمام
پرسش نمی کند سخن ناشنوده را
میلی، گر امتحان کنی، از خود خجل شوی
آن پر فریب دشمن ناآزموده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات و دروننگری شاعر است. او از حسرت و دردهای بدون دلیل خود سخن میگوید و به غم و رنجی که بیگناهی به او تحمیل کرده اشاره میکند. شاعر به ناامیدی و عدم توانایی در بیان احساساتش اشاره دارد و میگوید که هر چه بیشتر سعی میکند این احساسات را بیان کند، بیشتر دچار اضطراب میشود. او همچنین به خطرات فریبندگی دشمنان ناشناخته و ناآزموده اشاره میکند که میتواند انسان را به اشتباه بیندازد. در نهایت، شاعر به میل و شوق بیپاسخ خود تاکید میکند.
هوش مصنوعی: ساکت باش تا من از حسرتهایی که بیشتر شده حرف بزنم، چون سخنانی را دربارهی چیزهایی که هرگز نشنیدهام، شنیدهام.
هوش مصنوعی: کسی که بیدلیل از من ناراحت شده و حالش بد است، من خودم دلایل زیادی از بیعملی و بیگناهی دارم که مربوط به او نیست.
هوش مصنوعی: دل من از نگرانیها و ناراحتیهایم آرامش پیدا کرده است، زیرا او به قدری مرا راحت میکند که زبانم به راحتی باز میشود و میتوانم از دل شفتهام بگویم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که داستان علاقهام به سرانجام نرسیده، پرسش نمیکند آنچه را که هرگز نشنیده است.
هوش مصنوعی: اگر کمی فکر کنی و امتحانش کنی، متوجه میشوی که آن دشمن فریبنده و ناپخته، در واقع تو را شرمنده خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرگز مه آزمای دگر آزموده را
زیرا محل بوده نباشد نبوده را
گر جاهلی ستایش جاهل کند ولی
نتوان ستود پیش خرد ناستوده را
بر هر کس اعتماد مکن زان که هرزه گوی
[...]
تلخ است بیتو صبر، دل غم فزوده را
نتوان چشید داروی ناآزموده را
ای ناله همدمی کن و از آب چشم من
بیدار ساز دیده بختِ غُنوده را
دل شد رمیده سر زلف تو، وز کمند
[...]
جز ناله نیست مونس جان دل ربوده را
شادی بود محال دل غم فزوده را
زاری چه سود شب همه شب بر در حبیب
از گریه نیست فایده بخت غنوده را
از ما صلاح و زهد چه جویی تو ای فقیه
[...]
عشق تو برد هوش من غم فزوده را
نتوان چشید داروی ناآزموده را
صد حرف گفته ای به من از خویش زان دهان
باور نمی کنم سخنان شنوده را
در خاک هم ز حیرت رویت، شهید عشق
[...]
از کف نمی دهد دل آسان ربوده را
دیدیم زور بازوی ناآزموده را
من در پی رهایی و او هر دم از فریب
بر سر گره زند گره ناگشوده را
دل در امید مرهم و این آهوان مست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.