میا به پرستش من، چون امید صحت نیست
به حال مرگ مرا دیدن از محبت نیست
به غایتی هوس گفتوگوست با تو مرا
که تاب خامُشیام با وجود حیرت نیست
کنون که جان به لب آمد مرا، دمی بنشین
مرو، که وقت چنین رفتن از مروّت نیست
خطت نقاب حیا برفکنده و ز حجاب
هنوز با تو مرا آرزوی صحبت نیست
ز بی وفایی خود، گرچه شرمسار منی
هنوز پیش توام جرئت شکایت نیست
تو با رقیبی و میلی تغافلی دارد
تغافلی که کم از صد نگاه حسرت نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: میا به خاطر محبتش به من و نگرانی از حال خرابم به زیارت من نیامده است. آرزو دارم که بتوانم با تو گفتوگو کنم، ولی تحمل خاموشیام کم شده. حالا که زندگیام به خطر افتاده، میخواهم دمی در کنارت باشم. نباید از من دور شوی چون این کار بیادبی است. تو هنوز حیا را کنار گذاشتهای و من همچنان آرزوی دیدار تو را دارم. اگرچه از بیوفاییات شرمندهام، اما هیچ شکایتی از تو نمیکنم. تو با رقیبی هستی و غفلت تو از من چیزی کم از حسرت ندارد.
هوش مصنوعی: به من نیایید و خود را به زحمت نیندازید، چون امیدی به بهبود من نیست و دیدن حال مرگ من از روی محبت نیست.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که با تو صحبت کنم و از تو بگویم، زیرا تحمل سکوت و بیحالیام در برابر این حیرت ممکن نیست.
هوش مصنوعی: اکنون که حال من به شدت بحرانی است و جانم به لب رسیده، لطفاً لحظهای درنگ کن و نرو، زیرا این زمانِ ترک کردن با روح انسانی و جوانمردی سازگار نیست.
هوش مصنوعی: نگاهت با حیا و عفت پوشانده شده و هنوز از حجاب خود به من امیدی برای صحبت نیست.
هوش مصنوعی: با اینکه از بیوفاییات شرمسارم، هنوز هم به حضورت آمدهام و جرأت ندارم که گلهای کنم.
هوش مصنوعی: تو در حالی که رقیبی داری، به عشق و علاقهات بیتوجهی میکنی؛ این بیتوجهیات ابعادی دارد که کم از صد نگاه حسرت ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست
سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست
به جد و جهد یر کجا شود وصلت
که قرب پادشهان جز به سی دولت نیست
ز قامت نو به طوبی کشد دل زاهد
[...]
کدام دل که ز عشقت اسیر محنت نیست؟
کدام سینه که از داغ تو جراحت نیست؟
طبیب چاره دل گو مساز و رنج مبر
که ناتوان مرا آرزوی صحت نیست
به قول ما می روشن نمی کشد زاهد
[...]
مرا دلیست که در وی بجز محبت نیست
ز عشق حاصل او غیر درد و محنت نیست
مکن ملامتم ای شیخ از طریقه عشق
که راه عشق برون از ره طریقت نیست
مکن تردد بیهوده در نصیحت ما
[...]
مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست
بنای خانه زنجیر بهر راحت نیست
برهنه پای نخواهیم ماند، آبله هست
در آن دیار که کفشی بپای همت نیست
چنین که قافله آه می رود بشتاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.