گنجور

 
شاهدی

مرا دلیست که در وی بجز محبت نیست

ز عشق حاصل او غیر درد و محنت نیست

مکن ملامتم ای شیخ از طریقه عشق

که راه عشق برون از ره طریقت نیست

مکن تردد بیهوده در نصیحت ما

که گوش اهل جنون قابل نصیحت نیست

تو زاهدی و منم باده نوش و منت چیست؟

برو برو که بدین کار جای منت نیست

اگر چه شاهدی از اهل ملکت عشق است

ز اهل درد بود اهل جاه و حشمت نیست

 
 
 
کمال خجندی

سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست

سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست

به جد و جهد یر کجا شود وصلت

که قرب پادشهان جز به سی دولت نیست

ز قامت نو به طوبی کشد دل زاهد

[...]

امیر شاهی

کدام دل که ز عشقت اسیر محنت نیست؟

کدام سینه که از داغ تو جراحت نیست؟

طبیب چاره دل گو مساز و رنج مبر

که ناتوان مرا آرزوی صحت نیست

به قول ما می روشن نمی کشد زاهد

[...]

میلی

میا به پرستش من، جون امید صحت نیست

به حال مرگ مرا دیدن از محبت نیست

به غایتی هوس گفت‌وگوست با تو مرا

که تاب خامُشی‌ام با وجود حیرت نیست

کنون که جان به لب آمد مرا، دمی بنشین

[...]

کلیم

مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست

بنای خانه زنجیر بهر راحت نیست

برهنه پای نخواهیم ماند، آبله هست

در آن دیار که کفشی بپای همت نیست

چنین که قافله آه می رود بشتاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه