گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میلی

شب که به بزم خویشتن، دید من خراب را

رفت برون ز مجلس و ساخت بهانه خواب را

بعد هزار ناخوشی، وقت نظاره چون شود

بخت بد من آورد، پیش نظر حجاب را

لب ز جواب پرسشم بستی و من ز بیخودی

می کنم از تو هر زمان، پرسش این جواب را

دل به امید خنده ات، گر بنهد زیان کند

هر که شناخت خوی آن غمزه پر عتاب را

مانع بی قراریم، گر نشدی وصال تو

قدر نمی شناختم، لذت اضطراب را

میلی ازین فزون مخور می که مباد ناگهان

رهزن یاد او کنی، بیخودی شراب را

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را

بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را

ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد

بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را

مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را

از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق

در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را

وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را

به که سپهر داردم ساغر آفتاب را

چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند

مست کشان کشان سوی خانه من خراب را

ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد

[...]

اهلی شیرازی

پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را

خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را

ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان

بی تو قرار کی بود تشنه دل کباب را

روز قیامت ای پری، هوش بری زآدمی

[...]

محتشم کاشانی

هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را

زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را

وصل تو چون نمی‌دهد در ره عشق کام کس

چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را

کام که بوده در پیت گرم که می‌نمایدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه