پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را
خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را
ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان
بی تو قرار کی بود تشنه دل کباب را
روز قیامت ای پری، هوش بری زآدمی
گر زبهشت روی خود برفکنی نقاب را
نیست زعشقت ای صنم خواب و خوری چو صورتم
عشق بتان حرام شد عاشق خورد و خواب را
حلقه کعبه گو بهل حاجت خویش عرضه ده
هرکه بصدق بوسه زد حلقه آن رکاب را
گرد وجودم ای صبا چند حجاب ره بود
خیز میان ما و او رفع کن این حجاب را
اهلی پیر ناتوان سوخت ز سر گرانیت
رطل گران دگر مده پیر تنک شراب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و چالشهای عشق میپردازد. شاعر از سختیهای عشق میگوید و اشاره میکند که چگونه دل عاشق از فراق محبوب بیقرار و آشفته میشود. او به زیبایی محبوب و تاثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند و از خواستههایی میگوید که در روز قیامت ممکن است فراموش شوند. شاعر همچنین به بوسه و درخواستهای عاشقانه اشاره میکند و از حجابها و موانع بین خود و محبوبش صحبت میکند. در نهایت، او از حال پیرانهای و ناتوانیاش در برابر عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دست خود را از ارتباط با افرادی که دلشکستهاند دور کن، بهویژه وقتی که آن فرد میتواند به راحتی زیبایی یا قدرت تو را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: ای کسی که با لبهای سرخ و آتشینت، جان تازهای به تشنگان میبخشی، بیتو، آرامش و سکون برای دلهای تشنه وجود نخواهد داشت و دلها همچنان در آتش عشق میسوزند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، ای زیبای دلربا، اگر از بهشت چادر خود را کنار بزنی، عقل آدمی از این زیبایی فراموش خواهد شد.
هوش مصنوعی: عشق تو خواب و خوراک را از من گرفته است، ای محبوب، چون چهرهام به خاطر عشق به تو حرام شده، عاشق دیگر نمیتواند بخوابد و غذا بخورد.
هوش مصنوعی: به گردن حلقه کعبه برو و خواستهات را مطرح کن، زیرا هرکس با صداقت به حلقه این در میزند، به خواستهاش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای نسیم خوش، چند حجاب و مانع در میان من و محبوب وجود دارد، برخیز و این موانع را از میان بردار.
هوش مصنوعی: اهلی پیر و ناتوان از درد و رنج به شدت آسیب دیده است و از سنگینی بار زندگی به تنگ آمده. او دیگر نمیتواند بار سنگین دیگری را تحمل کند و از نوشیدن شراب که حالش را بهتر میکرد، خسته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را
ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد
بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را
مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین
[...]
وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را
وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند
[...]
ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را
به که سپهر داردم ساغر آفتاب را
چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند
مست کشان کشان سوی خانه من خراب را
ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد
[...]
هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را
زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را
وصل تو چون نمیدهد در ره عشق کام کس
چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را
کام که بوده در پیت گرم که مینمایدم
[...]
چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را
در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را
تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو
بر من و دل گماشته سد ملک عذاب را
شوق ، به تازیانه گر دست بدین نمط زند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.