هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را
زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را
وصل تو چون نمیدهد در ره عشق کام کس
چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را
کام که بوده در پیت گرم که مینمایدم
حسن فزاست از رخت صورت اضطراب را
با دگران چها کند عشق که در مشارکت
رشک دهد ز کوه کن خسرو کامیاب را
عشق ز سینه چون کند تندی آه را بدر
حسن به جنبش آورد سلسلهٔ عتاب را
سحر رود به گرد اگر بند کند فسونگری
در قفس دو چشم من مرغ غریب خواب را
غیر گیاه حسرت از خاک عجب که سرزند
دجلهٔ چشم من اگر آب دهد سحاب را
ناز نگر که پای او تا به رکاب میرسد
دست ز کار میرود حلقه کش رکاب را
ناصح ما نمیکند منع خود از رخش بلی
دور به خود نمیرسد ساقی این شراب را
طرح سفر دگر کند آن مه و وقت شد که من
شب همه شب رقم زنم نامهٔ بیجواب را
محتشم شکسته دل تا به تو شوخ بسته دل
داده به دست ظالمی مملکت خراب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را
ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد
بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را
مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین
[...]
وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را
وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند
[...]
ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را
به که سپهر داردم ساغر آفتاب را
چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند
مست کشان کشان سوی خانه من خراب را
ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد
[...]
پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را
خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را
ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان
بی تو قرار کی بود تشنه دل کباب را
روز قیامت ای پری، هوش بری زآدمی
[...]
بر رخ پر عرق مکش سنبل نیم تاب را
در ظلمات گم مکن چشمهٔ آفتاب را
گر به حیا مقیدی برقعی از حجاب کن
پردهٔ رخ که پیش او باد برد نقاب را
سوخته فراق را وعدهٔ خام تر مده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.