اول عشق است، جای بیوفاییها نبود
زود مستغنی گذشتی، جای استغنا نبود
ناامیدی بین که دارد خوشدلم با یک نگاه
آنکه شاد از وی به صد پرسش دل شیدا نبود
نوگرفتاری به راه امروز گویا دیده است
ورنه دیروز این قدر مستغنی و خودرا نبود
از چه بود آن اضطراب و گرمی افروختن
قتل چون من ناکسی را حاجت اینها نبود
تاجر عشقت متاع دل به نقد غم خرید
ورنه هرگز در ضمیرم فکر این سودا نبود
تا نبود آموزگار یار و میلی حسن و عشق
آنچنان نامهربان و اینچنین رسوا نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود
عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود
تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او
تافته بودن دل عشاق را پیمان بود
مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او
[...]
مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود
گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود
آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان
گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود
همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل
[...]
تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود
جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود
جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک
می غذای تن بود جانان غذای جان بود
گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی
[...]
تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود
عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود
تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد
آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود
تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش
[...]
روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو
بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود
دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.