گنجور

 
منوچهری

رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه

ای درخت ملک! بارت عز و بیداری تنه

اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود

فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجنه

بر سرانگشت معشوقان نگر سبزی حنا

بر سر انگشت سبزی بر سر و سبزیش نه

راست پنداری بلورین جامهای چینیان

بر سر تصویر زنگاری و بند آینه

یا به منقار زجاجی برکند طاووس نر

پرهای طوطیان از طوطیان وقت چنه

ای خداوندی که روز خشم تو از خشم تو

در جهد آتش به سنگ آتش و آتشزنه

خشم تو چون ماهی فرزند داوود نبی

کو بیوبارد جهان، گوید که هستم گرسنه

در دعای مؤمنین و مؤمناتی، زانکه هست

زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه

تا توانی شهریارا روز امروزین مکن

جز به گرد خم خرامش جز به گرد دن دنه

بامدادان حرب غم را لشکری کن تعبیه

اختیارش بر طلایه، افتخارش بر بنه

تو به قلب لشکر اندر خون انگوران به دست

ساقیان بر میسره، خنیاگران بر میمنه

ساقیان تو فکنده باده اندر باطیه

خادمان تو فکنده عنبر اندر مدخنه

مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر وبم

گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه

گاه زیر قیصران و گاه تخت اردشیر

گاه نوروز بزرگ و گه بهار بشکنه

گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو

گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه

نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی

نوبتی روشن چراغ و نوبتی کاویزنه

ساعتی سیوارتیر و ساعتی کبک دری

ساعتی سروستاه و ساعتی با روزنه

بامدادان بر چکک، چون چاشتگاهان بر شخج

نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه

ماه فروردین به گل چم، ماه دی بر باد رنگ

مهرگان بر نرگس و فصل دگر بر سوسنه

سال سیصد سرخ می‌خور، سال سیصد زرد می

لعل می الفین شهر و العصیر الفی سنه

 
 
 
منوچهری

همین شعر » بیت ۱

رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه

ای درخت ملک! بارت عز و بیداری تنه

ادیب الممالک

این قصیدت را بدان بحر روی گفتم که گفت

رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه

کمال‌الدین اسماعیل

ای خداوندی که گردون با همه فرمان دهی

میکشد از بندگانت صد هزاران سلطنه

پاسبان بام قدرت آسمان دیده ور

مفرد درگاه جاهت آفتاب یک تنه

می درآری از کمال عاطفت دستی بسر

[...]

آشفتهٔ شیرازی

ای لبت بر خون مردم تشنه چشمت گُرسَنه

آن به بیداری بریزد خون و آن اندر سنه

جوشن ترکان غازی آهنین شد تا کمر

بر تو عنبر شد زره از فرق سر تا پاشنه

مردم دیده غلط پنداشت خطی بر رخت

[...]

قاآنی

شرزه شیر بیشهٔ مردی شجاع‌السلطنه

کز هراسش خون خورد ارغنده شیر ارژنه

جیحون یزدی

خیز ای آیینه‌رخ می آر با صد طنطنه

کاینک از آب آورد دی چون سکندر آینه

ساغری خور زآب رز بیهوده در قاقم مخز

کز خزافزونست رز را طمطراق و طنطنه

روزن دل سازسد از شیشه آب رزان

[...]

ادیب الممالک

در خراسان میرزا صدرای نجدالسلطنه

کرده بیدادی که اندر گله گرگ گرسنه

گر خراسان جان برد از دست روس و انگلیس

جان نخواهد برد از بیداد نجدالسلطنه

چارتن در چار موقع بی محابا بیدرنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه