ای به مصر سودایت صد عزیز قربانی
رحم کن به یاد آور حال پیر کنعانی
نازنین دلی دارم عاشق پریرویی
از خدا نمیآید عاشقان برنجانی
دل ز حسرت رویت روز و شب همی نالد
نغمههای خوش دارد بلبل گلستانی
عیش هر دو عالم را من به این نخواهم داد
من لب ترا بوسم جان من تو بستانی
زلف یار بگرفتن لب گذاشتن بر لب
لذتی دگر دارد جمع در پریشانی
من چرا ننالم از دست چشم و ابرویت
میکدهٔ فرنگی شد کعبهٔ مسلمانی
کام لب نخواهم دید نامکیده خالش را
از خضر مگر یابم سر آب حیوانی
زلف گیرمت گویی: کافرا مسلمان شو
روی بوسمت گویی: نیست این مسلمانی
آخر ای فرنگیزاد چون کنم ز بیدادت؟
مؤمنم نمیدانی کافرم همی خوانی
زان دهان تمنایی دارم و نمیگویم
مذهب «وفایی» نیست کشف راز پنهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حسرت است. شاعر به معشوق خود که در مصر است، میپردازد و از او درخواست رحمت و توجه میکند. او عشق خود را به زیبایی پریرویی ابراز میکند و از نالههای دلbroken خود به خاطر دوری از او سخن میگوید. شاعر زندگی را بدون روزی با این معشوق نمیخواهد و به شدت تحت تأثیر زیبایی و حضور اوست. او به تناقضات عشق و مذهبی بودن اشاره میکند و تأکید دارد که عشق در اینجا فراتر از قوانین و تعاریف اجتماعی است.شرایطی که در آن هم مؤمن است و هم به دلایلی کافر خوانده میشود، او را در تنگنا قرار میدهد. شاعر در نهایت خواستار بیان احساسات خود است اما از اظهار این راز پنهانی پرهیز میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که عشق تو در مصر زبانزد است و جانهای بسیاری به خاطر تو فدای عشق تو شدهاند، به ما رحم کن و حال پیر کهن را به خاطر بیاور.
هوش مصنوعی: من دلی عزیز دارم که به عشق یک پری زیبای خاص وابسته است؛ اما نمیدانم چرا خداوند عاشقان را از این عشق دور میکند.
هوش مصنوعی: دل به شدت دلتنگ و غمگین از دیدنت است و شب و روز به یاد تو ناله و آه میکند. بلبل در باغ گل، نغمههای شیرین و زیبایی میخواند.
هوش مصنوعی: من خوشیهای هر دو جهان را به هیچ چیز فدای این نخواهم کرد؛ فقط یک بوسه از لب تو را میخواهم و تو جان من را در دستان خود داری.
هوش مصنوعی: داشتن زلف یار مانند نوازش و بوسه بر لب، لذتی متفاوت و خاص دارد که در کنار این پریشانی و سردرگمی، احساسات عمیقتری را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: چرا از زیبایی و جذابیت چشمان و ابروهایت شکایت کنم؟ این میکدهٔ اروپایی تبدیل به کعبهای برای مسلمانان شده است.
هوش مصنوعی: میگوید که من هرگز مزهی کام و خوشی را نچشیدهام و تنها وقتی به آرزوی دل میرسم که به سرچشمهی زندگی بهشت آسا دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: موهای دلربایت مرا به یاد میآورد که گویا میگوید: ای کافر، مسلمان شو و برای بوسیدن روی تو، حتی میگوید این مسلمان بودن واقعی نیست.
هوش مصنوعی: ای فرنگیزاد، حالا چه کار کنم که از بیداریات رهایی یابم؟ تو که نمیدانی من مؤمن هستم، اما تو مرا کافر میخوانی.
هوش مصنوعی: از آن دهان آرزویی در دل دارم و نمیگویم که مذهب «وفا» وجود ندارد، زیرا راز نهانی را کشف کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت را غنیمت دان آن قدَر که بتْوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
کامبخشیِ گردون عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت دادِ عیش بستانی
باغبان چو من زین جا بگذرم حرامت باد
[...]
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات جان ایندمست تا دانی
ای که ده جهت داری جامه زمستانی
بر تن خودت کن بار آنقدر که بتوانی
بر نهالی اطلس چون دهی شب آسایش
[...]
وقت گل می و مطرب دولتیست تا دانی
دولتی چنین دریاب ای به دولت ارزانی
کیش کافران دارد نرگس تو کز مژگان
کرده صد مسلمان را رخنه در مسلمانی
در جفا کمر بستی عهد مهر بشکستی
[...]
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
[...]
ای که در ره عرفان مستمند برهانی
ترسمت چو خر در گل عاقبت فرو مانی
سبحه زهد و سالوسی، خرقه زرق و شیادی
آه ازین خدا ترسی، داد از این مسلمانی
مشکل ار بکف آری، بعد از این بدشواری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.