گوشهٔ چشم توام گوشه نشین کرد ز خود
معنی گوشه نشین هر که نداند این است
من چه دانم به جگر گاه مرا دست که زد
این قدر هست که سرپنجهٔ او خونین است
شرح گریان ز غم زلف تو ناید به قلم
ماجرای من سودازده صد چندین است
خواستم از دهنش بوسه، به تیغم زد و گفت:
هر که بی جا بزند حرف، سزایش این است
من فدای قدم آن که دلم داد به دوست
مرده را هر که کند زنده مسیحا این است
گر به تیغم بزنی دست ندارم زلبت
چه کنم جان من آخر، نه که جان شیرین است؟
عرق روی تو بر گردن تو ریخته است
یا که با صبح بهار آمده این پروین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهی عشق و عشقورزی است. شاعر حسرت و اندوه خود را از جدایی و عشق ناکام بیان میکند و از غمهای ناشی از آن صحبت میکند. او به سرپرستی و لطافت معشوق اشاره کرده و میگوید که چگونه این عشق او را به گوشهنشینی و روزمرگی کشانده است. همچنین از درد و رنج ناشی از این عشق سخن میگوید و اینکه ارتباط عمیق و غیرقابل توصیف میان او و معشوق وجود دارد. در نهایت، شاعر به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر روح و جان خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نگاه تو من را به کنارهگیری و دوری از خود وادار کرده است. کسی که معنی گوشهنشینی را نمیداند، حس نکرده که این احساس چگونه است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه بر من گذشته است، اما این را میدانم که انگشتان او به مقداری خونین شدهاند که نشان از زخمی عمیق دارد.
هوش مصنوعی: داستان غم و اندوهی که از زلف تو ناشی میشود، به حدی عمیق و پیچیده است که نمیتوان آن را با کلماتی ساده بیان کرد. ماجرای من پر از جنون و احساسات زیاد است.
هوش مصنوعی: خواستم از او محبت و دوستی دریافت کنم، اما ناگهان در پاسخ، با تندی و تیزبینی گفت: هر کس بیمورد و نادرست صحبت کند، چنین پاسخی میبیند.
هوش مصنوعی: من فدای کسی هستم که به خاطر دوستی، دل مرا به تسلیم کشاند. هر کسی که بتواند یک مرده را زنده کند، این شخص همانند مسیح است.
هوش مصنوعی: اگر با تیغ نسبت به من تندی کنی، من چارهای ندارم؛ از لبهای تو چه میتوانم بگویم؟ جان من در نهایت، ارزشش به جان شیرین کم نیست.
هوش مصنوعی: عرق بر گردن تو نشسته است یا اینکه زیبایی پروین در صبح بهار به تو رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است
رکن اسلام خداوند معزّالدین است
داور عدل ملکشاه، شه روی زمین
که ز عدلش همه آفاق بهشت آیین است
آنکه در طاعت و فرمانش شه توران است
[...]
گرد باغ رخت از سنبل چین پر چین است
باغ رخسار تو را سنبل چین پر چین است
وصف حسن بت چین پیش تو بت عین خطا
کز رخ و زلف تو بت بر بت چین پر چین است
چشمه چشم من از چشم تو دریا بار است
[...]
آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است
تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است
چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است
گل توحید نروید ز زمینی که دروا
[...]
باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست
پنبه را نیز سر همدمی مینا نیست
مینمایند مه عید به انگشت، به هم
سوی ابروی تو میل مژهها بیجا نیست
هیچ ازین دیدهٔ خونابه گشادیم نشد
[...]
تا جنون انجمن افروز دل خونین است
دیده شیر مرا شمع سر بالین است
خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه
نفس نافه ز خونین جگری مشکین است
در و دیوار چمن مست شد از خنده گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.