تا مَهِ روی تو از پرده عیان میگردد
ماه از شرم تو در ابر، نهان میگردد
به مشام از نفس باد رسد بوی عبیر
به سر زلف تو چون باد، وزان میگردد
هست یاقوت لبت قوت روان و، دل من
روز و شب در پیِ آن قوت روان میگردد
زنگیِ زلف تو بگشوده هنر سوی کمند
دل من کرده اسیر و، پی جان میگردد
ترک چشم تو اگر راهزنی کارش نیست
پس سبب چیست؟ که با تیر و کمان میگردد
خال در گوشهٔ ابروت، شده گوشهنشین
حالیا در پی جایی به از آن میگردد
سختم آید عجب از لعل لب چون شکرت
که چنین شهد نصیب مگسان میگردد
من به فکر تو و، تو مانده به فکر دگران
چرخ پیوسته به کام دگران میگردد
از خیال رخ چون شمع تو هرشب تا صبح
اشک گرمم به رخ زرد، روان میگردد
پیر شد «ترکی» از آن روز که رفتی ز برش
گر بیایی به برش، باز جوان میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به وصف زیبایی و تاثیرگذاری معشوق خود میپردازد. او میگوید که زیباییهای معشوق مانند ماه در پس ابر، شرمگین و پنهان است. هر بادی بوی خوش او را به همراه دارد و لبهای او برای دل شاعر قوت و انرژی هستند. زلفهای معشوق او را اسیر کرده و چشم او مانند راهزنی است که دل شاعر را میرباید. شاعر از دلخوشیهای خود و غم جدایی صحبت میکند و نشان میدهد که ویژگیهای معشوق باعث شده نهتنها دل او به درد آید بلکه زندگیاش به دور از خاصیت و انرژی میافتد. او از خواب و خیالات شبانهاش سخن میگوید و نشان میدهد که زمان جدایی برای او به سختی گذرانده است؛ بهطوری که با بازگشت معشوق، آرزوی جوانی دوباره را دارد. در نهایت، غزل تحسینبرانگیز شاعر به زیبایی و تاثیر دوستداشتنی عشق متمرکز است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهرهات روشن و نمایان میشود، ماه به خاطر شرم تو در ابر پنهان میشود.
هوش مصنوعی: بوی خوش عطر از نسیم به مشام میرسد و همچون بادی که در زلف تو میپیچد، حس زیبایی و رایحهای دلنشین را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: لبهای تو مانند یاقوت هستند که قوتی برای جان من به شمار میروند و دل من به طور مداوم در تلاش است تا به آن انرژی و شادابی دست یابد.
هوش مصنوعی: موهای تو همچون زنگی، بر هنر عشق خود گشوده شده است. این زیبایی، دل من را به دام انداخته و اکنون در پی جان من است.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی چشمان تو سرقتی نیست، پس چه دلیلی دارد که کسی با تیر و کمان به دنبال آن باشد؟
هوش مصنوعی: خال زیبای تو در گوشهٔ ابرویت، حالا مثل کسی که گوشهنشین شده، به دنبال جایی بهتر از آن میگردد.
هوش مصنوعی: عجیب است که لبهای زیبا و باارزش چقدر شبیه به شیرینیای هستند که عسل را برای مگسها فراهم میکند.
هوش مصنوعی: من در اندیشهی تو هستم، اما تو درگیر افکار دیگران هستی. زندگی همیشه بر اساس خواستههای دیگران پیش میرود.
هوش مصنوعی: هر شب تا صبح به یاد چهرهی تو، اشک گرمم بر گونهام سرازیر میشود و راهم را به همراه حسرت میگرداند.
هوش مصنوعی: از زمانی که تو از کنارش رفتی، «ترکی» پیر شده است. اگر دوباره به کنارش برگردی، او دوباره جوان خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک چشم تو، که با تیر و کمان میگردد
بنشان کرده دلی، از پی آن میگردد
هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد
به سر کوی تو، چون گوی، بجان میگردد
آنکه پرسید نشان تو و نام تو شنید
[...]
جانم از پرتو روی چنان میگردد
که دل از آتش او آب روان میگردد
هرچه پیداست نهان میشود از دیده جان
چون بر آن دیده جمال تو عیان میگردد
هرکه از تو اثر نام و نشان مییابد
[...]
بر لبم همچو جرس خنده فغان میگردد
آب اگر میخورم از دیده روان میگردد
صافدل را نبود قید علایق عیبی
عیب دیرینه کی از آینهدان میگردد
مرد در کشور ما گونه به خون رنگ کند
[...]
آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
در نظربازی من یار نهان می گردد
از میان چون بروم یار عیان می گردد
نشئهٔ می به جوانان صفت پیر دهد
طرفه سری است کز این پیر جوان می گردد
پشت من از اثر فکر محبت شد خم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.