گنجور

 
شمس مغربی

بر دو عالم پادشاهی میکنم

گرچه از ایزد گدایی می کنم

بنده حقم خداوند جهان

بر جهان زو کدخدایی می کنم

مر سما ره چون زمین طی کرده ام

بر زمین اکنون سمائی میکنم

هر دو عالم را ز پس بگذاشتیم

تا که اکنون پیشوایی میکنم

دارم از وجهی به عالم اتصال

گرچه از عالم جدائی میکنم

زان پس از بیگانگی از کائنات

گاه گاهی آشنایی میکنم

خستگان را نوشدارو میدهم

بستگاهن را درگشائی میکنم

لا تظن انّی فقیر مفلس

چون بگنجت راهنمایی میکنم

مغربی مرده افسرده را

روح بخشی جانفزائی میکنم