گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شمس مغربی

تویی خلاصهٔ ارکانِ اَنجُم و افلاک

ولی چه سود که خود را نمی‌کنی ادراک

تو مهر مشرق جانی به غرب جسم نهان

تو درّ گوهر پاکی فتاده در دل خاک

تویی که آینهٔ ذات پاک اللهی

ولی چه فایده هرگز نگردی آینه پاک

غرض تویی ز وجود همه جهان ور نی

لما یکَون فی السکَون کائن لولاک

همه جهان به تو شاد و خرّم و خندان

تو از برای چه دائم نشسته‌ای غمناک

همه جهان به تو مشغول تو ز خود غافل

همه ز غفلت تو خائفند و تو بی‌باک

نجات تو به تو است و هلاک تو از تو

ولی تو باز ندانی نجات را ز هلاک

تو عین نون بسیطی و موج بحر محیط

چنان مکن که شوی ظلمت خس و خاشاک

اگر چو مغربی آیی ز کاینات آزاد

به یک قدم بتوانی شر از سمک به سماک

 
 
 
عنصری

به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز

دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک

سوزنی سمرقندی

بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک

که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک

سر من آنجا باشد که خاک پای تو است

وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک

بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک

که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک

بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای

که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک

تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا

[...]

عراقی

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک

درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم

ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک

کدام دل که به خون در نمی‌کشد دامن؟

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
سعدی

کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش

وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک

سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی

که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه