تویی خلاصهٔ ارکانِ اَنجُم و افلاک
ولی چه سود که خود را نمیکنی ادراک
تو مهر مشرق جانی به غرب جسم نهان
تو درّ گوهر پاکی فتاده در دل خاک
تویی که آینهٔ ذات پاک اللهی
ولی چه فایده هرگز نگردی آینه پاک
غرض تویی ز وجود همه جهان ور نی
لما یکَون فی السکَون کائن لولاک
همه جهان به تو شاد و خرّم و خندان
تو از برای چه دائم نشستهای غمناک
همه جهان به تو مشغول تو ز خود غافل
همه ز غفلت تو خائفند و تو بیباک
نجات تو به تو است و هلاک تو از تو
ولی تو باز ندانی نجات را ز هلاک
تو عین نون بسیطی و موج بحر محیط
چنان مکن که شوی ظلمت خس و خاشاک
اگر چو مغربی آیی ز کاینات آزاد
به یک قدم بتوانی شر از سمک به سماک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی وجود انسان و شناخت خود است. شاعر اشاره میکند که انسان از لحاظ هستی و ارکان جهان بسیار مهم است، اما از خود و وجودش غافل است. او به مانند خورشید، در حقیقت درخشان و پاک است، ولی به دلیل عدم درک و آگاهی، غمگین و غافل مانده است. شاعر میگوید که نجات و هلاکت انسان به خود او وابسته است و اگر انسان بتواند از غفلت رهایی یابد، میتواند به آزادی و روشنی دست یابد. در نهایت، او از انسان میخواهد که از حالت سلبی و تاریکی خارج شده و به وجود و حقیقت خود آگاه شود.
هوش مصنوعی: تو نمایندهی تمامی ستارهها و اجرام آسمانی هستی، اما چه فایدهای دارد که خودت را نمیشناسی و درک نمیکنی.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی که در شرق میتابد و روح تو در غرب، به صورت جسمی پنهان است. وجود تو مانند مروارید زینت بخش و خالصی است که در دل خاک قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که تجلی ذات پاک خداوندی، اما چه سودی دارد که هرگز نتوانستهای همچون آینهای صاف و پاک باشی.
هوش مصنوعی: تو هدف و مقصود تمامی وجود هستی، و اگر تو نبود، هیچ چیز نمیتوانست در سکون و آرامش خود وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: تمام جهان در حال شادی و خوشحالی به خاطر توست، اما تو چرا همیشه غمگین و ناراحت نشستهای؟
هوش مصنوعی: تمام جهان به تو معطوف است و تو خود را فراموش کردهای. دیگران از غفلت تو نگرانند، اما تو هیچ نگرانی نداری و بیپروا هستی.
هوش مصنوعی: نجات و رهایی تو به دست خودت است و نابودی و هلاکتت نیز از خودت ناشی میشود، اما تو همچنان نمیفهمی که چه چیزی تو را نجات میدهد و چه چیزی به زیان توست.
هوش مصنوعی: تو مثل نان سادهای و محیط اطرافت مانند دریاست، اما اینگونه رفتار نکن که به تاریکی علفهای هرز و خاشاک تبدیل شوی.
هوش مصنوعی: اگر به مانند مغرب زمین وارد شوی و از ازل و ابد رهایی یابی، می توانی با یک قدم به آسانی بدی را از جایی به جای دیگر منتقل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستحقان ندهی هرآنچه داری و باز
دهی به معجر و دستار سبزک و سیماک
بجان پاک تو ای خواجه احمد شباک
که همچو جان توام بانو پاک از دل پاک
سر من آنجا باشد که خاک پای تو است
وگرچه سر ز شرف برگذارم از افلاک
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
[...]
بذروه ملکوت آی ازین نشیمن خاک
که نیست لایق تخت ملوک تحت مغاک
بخاک بازده این خاک و سوی علو گرای
که جان پاک سزا نیست جز بعالم پاک
تو شاه تخت وجودی چه جای تست اینجا
[...]
بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک
کدام دل که به خون در نمیکشد دامن؟
[...]
کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش
وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
سخن به لطف و کرم با درشتخوی مگوی
که زنگ خورده نگردد به نرم سوهان پاک
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.