مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش
نه از یکسوش می بینم که میبینم ز هر سویش
کشد هر دم مرا سویی کمند زلف مه رویی
که اندر هر سر موئی نمیبینم بجز مویش
ندانم چشم جادویش چو افسون خواند بر چشمم
که در چشمم نمییابد بغیر از چشم جادویش
فروغ نور رخسارش مرا شد رهنمون ورنه
کجا پی بردمی سویش ز تاریکی گیسویش
از آن در ابروی خوبان نظر پیوسته میدارم
که در ابروی هر به رو نمیبینم جز ابرویش
بیاض روی دلجویش بصر را نور افزاید
سویدا میکند روشن سواد خال هندویش
درختان جمله در رقصند و در وجدند و در حالت
مگر باد صبا بویی به بستان برد از بویش
به پیش مغربی هر ذرّه ای زان مغربی باشد
که از هر ذرّه خورشیدی نماید پرتو رویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت یک معشوق خاص است که شاعر را گرفتار خود کرده است. شاعر بیان میکند که هر نشانهای از زیبایی و دلربایی فقط به یاد معشوقش میتواند او را تحت تاثیر قرار دهد. او به تصویر چشمان معشوق اشاره میکند که جادویی و فریبنده است و هیچ چیزی جز آن را نمیبیند. همچنین، او زیبایی ابرو، روی و خال معشوق را ستایش میکند و به شگفتی طبیعت در اطراف معشوقش اشاره میکند که همه چیز در حال رقص و وجد است. در نهایت، شاعر خاطرنشان میکند که هر ذرهای از زیبایی در حقیقت نور معشوقش است. این شعر در کلیت خود توصیف عمیق و عاشقانهای از زیبایی معشوق و احساسات شاعر نسبت به او را conveys میکند.
هوش مصنوعی: چهره دلبر هر لحظه مرا مجذوب میکند و زیباییاش را از یک طرف نمیبینم؛ بلکه از همه طرف او را میبینم و لذت میبرم.
هوش مصنوعی: هر لحظه جاذبهی زیبایی او مرا به سمتی میکشد، در حالی که در هر گیسویی که میبینم، فقط موی او را میجویم و چیزی دیگر نمیبینم.
هوش مصنوعی: نمیدانم که آیا چشم جادوی او بر چشم من تأثیری دارد یا نه، اما آنقدر مجذوب او هستم که در چشم خود هیچ چیز نمیبینم جز زیبایی و جادوگری او.
هوش مصنوعی: نور چهرهاش راهنمای من شد، وگرنه چگونه میتوانستم در تاریکی موهای او به او برسم؟
هوش مصنوعی: من همواره چشمانم را به ابروی زیبای معشوقان دوختهام، زیرا در ابروهای دیگران چیزی جز ابروی او نمیبینم.
هوش مصنوعی: روشنی چهره دلفریب او، چشمان را پر از نور میکند و تیرگی چهرهاش با خال هندیاش روشنایی میگیرد.
هوش مصنوعی: درختان همه در حال رقص و شادابی هستند، مگر اینکه باد صبا بویی از گلها به باغ بیاورد.
هوش مصنوعی: در نزد مغرب، هر ذرهای از آن مغرب است که از هر ذرهای نور خورشید را برمیتاباند و زیبایی چهرهاش را نشان میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش
معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بدخویش
گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی
زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش
گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی
[...]
از آن چون شمع میسوزد دلم در شام گیسویش
که جانها سجده میآرند در محراب ابرویش
سواد خال او دارم به جای نور در دیده
مباد از چشم من خالی، خیال خال هندویش
صبا میبرد با ضعفی قوی پیغام ما امشب
[...]
نمیخواهد که دست کس رسد بر طاق ابرویش
بود پیوسته آن ابرو بلند از تندی خویش
چنین در خاک و خون افتاده ام مگذرا ای همدم
که میترسم بخون من کشد تهمت سگ کویش
پی تسکین دل خواهم نشینم پهلویش لیکن
[...]
بکویش می روم بهر تماشای مه رویش
تماشاییست از رسواییم امروز در کویش
ندارم تاب تیر غمزهای آن کمان ابرو
مگر سویم بتندی ننگرد تا بنگرم سویش
چه حاجت با رقیبان دگر در منع من او را
[...]
مباش ای مدعی خوش دل که از من رنجه شد خویش
که شمشیر و کفن در گردن اینک میروم سویش
هلالآسا اگر ساید سرم بر آسمان شاید
که باز از سر گرفتم سجدهٔ محراب ابرویش
ز بس کز انفعالم مانده سر در پیش چون نرگس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.