گنجور

 
کوهی

وحدت چو احد نمود واحد

مشهود چو بودعین شاهد

چون لیس کمثله شنیدی

یعنی که نبود ذات زائد

ذرات به آفتاب پیدا است

کردیم بیان اسم ماجد

محمود چه عاشق ایاز است

معبود ببود خویش عابد

چون غیر وجود در عدم نیست

با هستی او است نیستی ضد

از غیب هویت او نظر کرد

از غیب شد این شهود وارد

چون هست یقین که غیر او نیست

بگذر تو هم از خیال فاسد

سیمرغ صفت چو جانکوهی

بر قاف قناعت است قاصد