واجب و ممکن بهم پیوسته اند
خار و گل از شاخ واحد رسته اند
نیست بی واجب وجود ممکنات
واجب الذات این چنین پیوسته اند
وهم و پندار و خیال و اعتبار
جمله را از لوح باطن شسته اند
نیست موجودی بجز واجب بدان
اهل عالم از تعین جسته اند
گر بدانند آسمان ها و زمین
از درخت عشق یک گلدسته اند
روح کوهی گشت بیرون تا بدید
جمله یارانش قفس بشکسته اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از زفافت بت پرستان رستهاند
وز زبان تو صحابه خستهاند
در نگر در صدر دیوان و ببین
خواجگان نو که صف پیوسته اند
سر بسر بازاریان مختلف
جمع گشته جمله در یک رسته اند
دست خلقی تا قلم بگشاده اند
[...]
ور تو میبینی که پایت بستهاند
بر تو سرهنگان شه بنشستهاند
نقش با نقاش خود پیوسته اند
در ازل این عهد با خود بسته اند
آن جماعت کز خودی وارسته اند
در مقام بیخودی پیوسته اند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.