گنجور

 
کوهی

کوته نمی شود سخن ما به گفتگو

هرشب دو زلف یار شماریم مو بمو

یک ذره سایه نیست در آفاق دیده ام

جائیکه هست ماه به خورشید روبرو

سودای زلف آن گل سیراب سرو قد

مانند غنچه در دل ما هست تو بتو

تا سر نهد بپای جوانان گلعذار

اشکم رود زدیده بهر باغ جوبجو

از بهر یک شمامه ی زلفین عنبرین

چون باد صبح در بدر افتیم و کوبکو

گفتم گذشتم از طلب وصل دلبرا

آمد ندا که حضرت ما را بجو بجو

بگریستم ز درد که جانم بلب رسید

خندید لعل یار که کوهی بگو بگو

 
 
 
قطران تبریزی

آن کس که گشت ایران ویران بدست او

بسپرد جان بدولت بر شهریار نو

همچون فراسیاب کهن بود جان بداد

بر شهریار پور سیاوش بنار تو

آید چنو سوار دگر بر زمین اگر

[...]

مولانا

ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو

آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو

تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم

دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو

آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

ماییم و نیم جان و جهانی و نیم‌جو

جان از برایِ می که ستاند زما گرو

ای یار اگر نداری طاقت گریز کن

چون از مصافِ عشق برآمد غریو و غو

میدانِ عشق و معرکۀ عشق و زخم‌ِ عشق

[...]

امیرخسرو دهلوی

عشق نوست و یار نوست و بهار نو

زان روی خوب روز نو و روزگار نو

چون در نیاید از در من نوبهار من

زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو

در نوبهار چون تو نه‌ای در چمن مرا

[...]

ابن یمین

هستم بجستجوی تو پوینده کو بکو

باشد که با توأم فتد از دست روبرو

عشقت درید پیرهن صبر من چنانک

نتوان بدست عقل توان کردنش رفو

گر بگذری بشهر ز غوغای عاشقان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه