ای ز زلف تو مشک تر بویی
وز میان تو تا عدم مویی
گل ز تو نرم شد چنان که به باغ
نرمیی می کند به هر تویی
ماه نو گردد از تو زیر و زبر
گر اشارت کنی به ابرویی
پیش چوگان زلفت از سر حال
سر زده می رویم چون گویی
چند جا خویش را کنم قربان
کت نبیند کسی ز هر سویی
یار من رو متاب یا بنمای
جای دیگر چو روی خود رویی
پهلوی من نشین که بی تو شبی
بر زمینم نسود پهلویی
خنده ای کن که بی خیال لبت
درد خسرو ندید دارویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون شوی نیست سوی حق پویی
تا بوی هست راه دق جویی
آخر ای عشق تازه و تویی
گفته زآن نگار برگویی
به خرد راه عشق میپوئی
به چراغ آفتاب میجوئی
تو هنوز ابجد خرد خوانی
وز معمای عشق میگوئی
مرد کامی و عشق میورزی
[...]
وانکه زاده بود به خوشخویی
مردنش هست هم به خوشرویی
در بدی و ددی و سگرویی
دوم او نیابی ار جویی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.