بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی
ز عشق آب حیاتی ز عقل ملح اجاجی
درین مرقع اگر چون کلاه صاحب ترکی
ز قالب ارچه شوی دور بر سر همه تاجی
اگر به شیوه منصور دم زنی ز اناالحق
یقین شود دم آخر که چند مرده حلاجی
بعلم و عقل فرو ماندی از همه عجب است این
که فیل داری و اسب و پیاده چون شه عاجی
مگر دماغ تو صوفی به بانگ چنگ شود تر
که از قدح نکشیدی عظیم خشک مزاجی
درون دل بفروز ای خیال دوست که ما را
هزار درد اگرت هست ازو کمال مخور غمی
درین سراچه تیره تو نور بخش سراجی
چو درد دوست بود قابل هزار علاجی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و نور زندگی به عنوان چراغی صحبت میکند که راه را روشن میسازد. او به اهمیت عشق و عقل اشاره میکند و اشاره میکند که در صورت دوری از این دو، چیزی در اختیار نخواهد بود. شاعر همچنین به سادگی و بیپناهی افرادی که تنها به علم و عقل تکیه میکنند، انتقاد میکند. او از خواننده میخواهد که دلش را با عشق دوست روشن کند و برغمهایش فائق آید، زیرا محبت میتواند تمام دردها را تسکین دهد و در زندگیاش نور و گرما به ارمغان آورد.
هوش مصنوعی: چشمانم مانند چراغی است که در دل شب میدرخشد و از عشق سرچشمه میگیرد. این عشق به من زندگی و روشنی میبخشد، همانطور که عقل و فکر نیز در زندگی مهم و ضروری هستند.
هوش مصنوعی: اگرچه در این مجموعه، مثل کلاهی که بر سر صاحب خود قرار دارد، اگر هم از قالب خود خارج شوی، باز هم بر روی سر همه تاجی خواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر با صدای بلند و شجاعانه از حقیقت سخن بگویی، در آخرین لحظات متوجه خواهی شد که چه تعداد از افراد واقعی و شجاع هستند و چه کسانی تنها شعار میدهند.
هوش مصنوعی: با علم و دانش و عقل، از همه یا چیزی دیگر عقب ماندهای. این شگفتانگیز است که تو هم فیل داری، هم اسب، و هم سوارکاری چون شاهزادهای که عاج دارد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است صدای چنگ تو باعث شود که عواطف و احساسات عمیقتری را تجربه کنی، در حالی که تاکنون از شراب استفاده نکردهای و این به معنای بیاحساسی توست؟
هوش مصنوعی: در دل خود شعلهای برپا کن ای خیال محبوب، زیرا ما اگر هزار درد نیز داریم، از کمال وجود تو نگران نباش.
هوش مصنوعی: در این خانه تاریک، تو همچون چراغی به روشنی میافزایی؛ زیرا درد عشق دوست، قابل هزار درمان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی
چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی
حدیث حسنت و ادراک هر کسی بحقیقت
جمال یوسف مصریست پیش دیده ی اعمی
مقیم طور محبّت ز شوق باز نداند
[...]
ایا خلاصه خوبان کراست درهمه دنیی
چنین تنی همگی جان وصورتی همه معنی
غم تو دنیی ودینست نزد عاشق صادق
که دل فروز چو دینی ودل ربای چو دنیی
برآستان تو بودن مراست مجلس عالی
[...]
اگر جمال تو نبود فروغ جنت اعلی
درخت نار برآید به زیر سایهٔ طوبی
نیاورد دل هر کس مجال پرتو رویت
که ذره ذره کند کوه را شعاع تجلی
مشاهدات جمالت به چشم عقل نگنجد
[...]
امید خواجگیم بود، بندگی تو جستم
هوای سلطنتم بود، خدمت تو گزیدم
ترکت للناس دنیاهم و دینهم
شغلا بذکرک یا دینی و دنیای
بسی عجب نبود گر قرار هست و شکیب
که از دیار حبیبت نیامده است پیامی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.