در پای تو تنها به سر ماست فتاده
خلقیست به آن خاک قدم روی نهاده
از بیم رقیب تو کزین در همه را راند
خون مژهای پیش تو یک دم نستاده
دل مهر لب لعل تو دارد همه دانند
پیدا بود از جام تنک جوهر باده
شرمنده نیم از دهن او بدو بوسی
کآن وعده بسی داده ولی هیچ نداده
هرچند شه ما به وفا سخت بخیل است
هستند گدایان به دعا دست گشاده
درد آرچه زبادست ز هجران تو ما را
از بیم ملامت نتوان گفت زیاده
بگذر به کمال از دل او پرس که گویند
من عاد مریضا فله اجر شهاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی به معشوق و درد ناشی از جدایی است. شاعر به خاک پای معشوق اشاره میکند و میگوید که همه موجودات به یاد او رنج میکشند. به دلیل ترس از رقیب، عاشقان از ابراز عشق خود ناتواناند. شاعر حسرتی عمیق از نرسیدن به لبهای معشوق دارد و از طرفی میداند که عشق او، حتی اگر با وعدههای ناتمام همراه باشد، هنوز هم دلچسب است. در نهایت، دردی که از جدایی میکشد را با ترس از ملامت دیگران ذکر میکند و از معشوقش میخواهد که به حال دل عاشقانی که بیمار عشق او هستند، توجه کند.
هوش مصنوعی: در پای تو بسیاری از مردم به خاکی که زیر قدمت است افتادهاند و فقط ما هستیم که به خاطر تو دچار حالتی خاص شدهایم.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از رقیب تو، هیچ کس جرات نکرده که حتی برای لحظهای در پیش تو بایستد و بر سر تو شلوغی کند. خون مژگان تو نیز نشاندهندهی شدت علاقه و احساسات عمیق است.
هوش مصنوعی: دل من پر از محبت و عشق به لبهای زیبای توست و همه این را میدانند. این احساس به وضوح از بادهای که در جام کوچک جای دارد، نمایان است.
هوش مصنوعی: من از او خجالتزدهام، زیرا وعدههای زیادی داده اما هیچکدام را عمل نکرده است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه پادشاه ما در مورد وفا خیلی بخیل است، اما آدمهایی هستند که با دعاهایی که میکنند، دستYگشادهای را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: دردی که از دوری تو به ما میرسد، ما را به قدری ناتوان کرده که نمیتوانیم به خاطر ترس از سرزنش دیگران، از آن حرف بزنیم.
هوش مصنوعی: به او برو و بپرس که آیا از دلش راضی است یا نه، چرا که میگویند کسی که به کمال میرسد، به مرض و درد مبتلا میشود تا به پاداش بزرگ برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وان نار بکردار یکی حقهٔ ساده
بیجاده همه رنگ بدان حقه بداده
لختی گهر سرخ در آن حقه نهاده
توتو سلب زرد بر آن روی فتاده
ای مهر تو بر سینهٔ من مهر نهاده
ای عشق تو از دیدهٔ من آب گشاده
بسته کمر بندگی تو همه احرار
از سر کله خواجگی و کبر نهاده
دستان دو دست تو به عیوق رسیده
[...]
ای دلبر بیصورت صورتگر ساده
وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده
از گفتن اسرار دهان را تو ببسته
و آن در که نمیگویم در سینه گشاده
تا پرده برانداخت جمال تو نهانی
[...]
ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
حسن تو عرب را و عجم را بتو داده
در روی عجم چشم توصد تیر کشیده
وز چشم عرب لعل تو صد چشمه گشاده
خوبان عرب بر سر اسب تو دویده
[...]
ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده
شد در همه خلق از نمکت شور زیاده
ابروت کمان بر من بیچاره کشیده
چشمانت کمین بر دل خونخواره گشاده
از نوع بشر چون بشرت دیده ندیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.