گنجور

 
کمال خجندی

ای با لب شیرین سخنت تلخ فتاده

شد در همه خلق از نمکت شور زیاده

ابروت کمان بر من بیچاره کشیده

چشمانت کمین بر دل خونخواره گشاده

از نوع بشر چون بشرت دیده ندیده

از جنس پری چون تو پریزاد نزاده

در باغ هی سرو به امید قبولی

در خدمت بالای نو برپای ستاده

را عشاق سر کوی تو بر باد لبانت

مستند چو چشمان تو بی زحمت باده

از پیش کمال ار چه گذشتی تو سواره

دل در پی قدت شده چون سرو پیاده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode