ز نشاط و عیش بادا لب تو همیشه خندان
شکرست آن نه لبها گهرست آن نه دندان
به دهان تنگ فرما که ز حقه مرهمی ده
چو به خنده تازه کردی سر ریش دردمندان
به غبار گرد روی تو خطی نوشته دیدم
که به حسن از آنچه بودی شده هزار چندان
قلم مصوران گو سر خود بگیر و میرو
نوبیا و صورت خود بنما به نقشبندان
به بتان آهنیندل نشوی دلا مقابل
که تو آبگینه داری و نبی حریف سندان
چو مجال بوسه افتاد به به نیاز صوفی
تو و آستین زاهد من و آستان رندان
ننهی کمال خود را ز سگان آستانش
که به پایه بزرگی نرسند خودپسندان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شادی و زیبایی لبها و دندانها اشاره دارد و خواهان لبخند همیشگی است. شاعر از محبوبش میخواهد که با لبخندش درد و غم را تسکین دهد. او به تحسین زیبایی محبوب پرداخته و میگوید که حتی هنر نقاشان نیز در مقابل زیبایی او ناچیز است. همچنین شاعر به جایگاه و ارزش خود اشاره کرده و به رقابت زیبایی و طراوت در برابر عشق و زیبایی واقعی تأکید میکند. او از توجه به ظاهر بیش از حد انتقاد میکند و بر اهمیت درونمایه و روح زیبایی تأکید دارد. در پایان به عشق و نیاز روحی انسانها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: بیا و شادی و زندگی را با لبخند تو جشن بگیریم، زیرا لبهای تو مانند شکر شیرین هستند و دندانهای تو مانند مروارید درخشان، نه اینکه صرفاً دارای زیبایی ظاهری باشند.
هوش مصنوعی: از کسی بخواه که در شرایط سخت و تنگنا کمک کند و مثل یک مرهم دردی را تسکین دهد، زیرا زمانی که با خنده و شادی به دیگران کمک میکند، میتواند به دلهای رنجور آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: من در غبار صورت تو خطی دیدم که نشان میدهد تو به زیباییات افزوده شدهای و از آنچه بودی، هزاران برابر بهتر شدهای.
هوش مصنوعی: ای طراحان هنر، دست از کار خود بر دارید و به جای آنکه به دیگران بپردازید، ابتکار عمل را در دست بگیرید و زیباییهای خود را به نمایش بگذارید.
هوش مصنوعی: به دلهای سخت و بیرحم توجه نکن، زیرا تو خود نازکدل و با ارزش هستی و قدرت مقابله با مشکلات را داری.
هوش مصنوعی: وقتی فرصتی برای بوسه پیش آمد، نیازی به درخواست صوفی تو وجود دارد و آستین زاهد من به آستان رندان نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: نباید کمال و شخصیت خود را از کسانی که به درجات بالا نمیرسند، که فقط به خودشان میبالند، بپوشانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار خونین، دهن از امید خندان
مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد
به وَرَع خلاص یابد، ز فریب چشم بندان
نظری مباح کردند و هزار خون معطل
[...]
تو که پیش بیغمانی چو گل از نشاط خندان
رخ خود چو غنچه درهم چه کشی ز دردمندان
ز لب تو بیعنایت، بکجا برم شکایت
که صدم جفاست از وی ز تو صدهزار چندان
چکنم که در نگیرد بتو شمع برق آهی
[...]
نه مراست حسن خصلی به عیار سربلندان
نه خوش آمدی موافق به مذاق خودپسندان
به خیال نقش و رنگم ز دو دیده خواب برده
خم ابروی نگارین چو شب نگاربندان
به تک و دو اندرین ره نرسم به گرد مردی
[...]
به چه رو به جلوه آید، طلب نیازمندان
نه دل نیاز خرم، نه لب امید خندان
گله از تهی کمندی، نه روا بود، همین بس
که غزال ما نیفتد به کمند صید بندان
چه کند زبون شکاری، ز چنین شکارگاهی
[...]
بخرند ناز معشوق به جان نیازمندان
به مژه چو شمع گریان و به لب چو صبح خندان
نظری که وقف باشد بنگاه جادوی تو
برود زره ازین پس بفسون چشم بندان
نکنی بعاشقی عیب گرش قدم بلغزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.