گنجور

 
کمال خجندی

من و درد تو آنگه باد مرهم

نباشد این قدر دردی مرا هم

حدیثم از کم و افزون جز این نیست

که افزون باد این درد و دوا کم

به خون ریزم اجازت چیست گفتی

اجازت اینه که بسم الله همین دم

نه بینم هرگز آن روزی که بی دوست

به بینم سینه بی غم دیده بینم غم

عجب غمخوارفه دارم که هرکس

او می خورد من میخورم غم

کمال از خون دل بنوشت فتوی

رساند آنگه بدانه دیرینه همدم

که کس بابد مرادی از تو بانی

جواب آمده که نی والله اعلم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

غمم غم بی و همراز دلم غم

غمم هم‌صحبت و همراز و همدم

غمت مهله که مو تنها نشینم

مریزا بارک الله مرحبا غم

سنایی

چو دانستم که گردنده‌ست عالم

نیاید مرد را بنیاد محکم

پس آن بهتر که ما در وی مقیمیم

شبان و روز با هم مست و خرم

مرا زان چه که چونان گفت ابلیس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

مبارک باد و میمون باد و خرم

همایون خلعت سلطان عالم

بلی خود خلعت سلطان بهرحال

مبارک باشد و میمون و خرم

ترا بیرون ز تشریف شهنشاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه