روز عید است و من امروز بر آن در میرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
دو سه ماه است که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به رو آمد از این تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این گر به مثل
زاهد صومعه بر پای نهد زنجیرم
پند پیرانه دهد واعظ شهرم لیکن
من نه آنم که دگر پند کسی بپذیرم
آنکه بر خاک در میکده جان داد کجاست
تا نهم بر قدم او سر و پیشش میرم
خلق گویند که بیپیر بر رنج کمال
سالخورده می امروز به از صد پیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در روز عید به میکده میرود تا حاصل روزهداریاش را جشن بگیرد و از شراب بنوشد. او چند ماه دور از زیبایی ساقی و شراب بوده و به خاطر این دوری احساس خجالت میکند. او تصمیم دارد دیگر در خلوت ننشیند و به مانند زاهدان زنجیر به پا نکند. با وجود نصایح واعظ، او باور ندارد که از دیگران پند بگیرد. شاعر به جستجوی آن شخصی میپردازد که جانش را در میکده فدای عشق کرده است و از او میخواهد که بر قدمهایش سر تعظیم بگذارد. او همچنین به انتقاد از جامعه میپردازد که بر زاهدان پیر تأکید دارند، در حالی که او خود را بهتر از صد زاهد میداند.
هوش مصنوعی: امروز روز عید است و من اینجا هستم که نتیجه تلاشهای سی روزهام را دریافت کنم و جامی پر از شراب بگیرم.
هوش مصنوعی: مدتی است که از چهرهی ساقی و مینوشی دور ماندهام و از اینکه به خاطر این کوتاهی، شرمندهام، به شدت احساس خجالت میکنم.
هوش مصنوعی: از این پس در خلوت نمینشینم، حتی اگر مانند زاهدی که در صومعه زنجیر به پا میکند، خود را محدود کنم.
هوش مصنوعی: واعظ شهر نصایح حکیمانهای به من میدهد، اما من فردی نیستم که به نصایح دیگران گوش فرا دهم.
هوش مصنوعی: کسی که در میکده جان خود را فدای محبت و عشق کرده است، کجاست که من سر به پای او بگذارم و به احترامش خم شوم؟
هوش مصنوعی: مردم میگویند که بدون راهنما نمیتوان به کمال رسید، اما من امروز به این نتیجه رسیدهام که تجربه و دانایی یک فرد سالخورده به مراتب بهتر از صد فرد پیر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
همین شعر » بیت ۱
روز عید است و من امروز بر آن در میرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
گر چه در پای هوی و هوست میمیرم
دسترس نیست که روزی سر زلفت گیرم
گر تو پای دل دیوانهٔ ما خواهی بست
هم به زلف تو، که دیوانهٔ آن زنجیرم
کشتن ما چو به تیغ هوسی خواهد بود
[...]
روز عید است و من امروز در آن تدبیرم
که دهم حاصل سیروزه و ساغر گیرم
چند روزیست که دورم ز رخ ساقی و جام
بس خجالت که به روی آمد ازین تقصیرم
من به خلوت ننشینم پس از این، ور به مثل
[...]
روز کی چند پی زهد و سلامت گیرم
ور ملامت کندم عشق از او نپذیرم
جام صافی ببر و جامه ی سالوس بیار
صدق بگذار که من در گرو تزویرم
بر سر کوی بت سلسله گیسو زین پس
[...]
خاک شیراز اگرچه شده دامن گیرم
نتوانم دل از این نوسفران برگیرم
گرچه خم شد چو کمان قامتم از پیری و ضعف
میدواند سوی او شوق بسر چون تیرم
از چه یکشب بمه خرگهی ما نرسد
[...]
عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم
که سر زلف زره ساز تو شد زنجیرم
خنده زد لعل تو بر گریهٔ شورانگیزم
طعنه زد جزع تو بر نالهٔ بیتاثیرم
روزگاری است که پیوسته بدان ابرویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.