گنجور

 
کمال خجندی

روز نشاطست و عیش باده بیارید و جام

زآنکه به جان آمدم در غم ناموس و نام

هست مرا آرزو یک دو مراد از جهان

صحبت یاران خوش صحت و شرب مدام

ور نبود هیچ ازین دولت حسن تو باد

عشق تو ما را بس است درد تو ما را تمام

ذوق درونی و درد لازمه عاشقیست

هر که در و این دو نیست عشق برو شد حرام

گرنه بشویم به می سینه پر جوش را

از سر من کی رود این همه سودای خام

دیده بد فرصئی کور بود دایما

عیش کنم لایزال نوش کنم می مدام

پشت و پناه من است سرو قد عالیت

سایه عالیت باد بر سر ما مستدام 

تا به تو وابسته ام کلی و جزوی کار

فارغم از نیک و بد ایمنم از خاص و عام

سعی بسی کرده ام تا به تو ره برده ام

غابت سعی کمال هست همین والسلام

 
 
 
امیر معزی

قافلهٔ شب‌ گذشت صبح برآمد تمام

باده شد اکنون حلال خواب شد اکنون حرام

کاسه بدل شد به جام جام‌ بدل شد به کام‌

خوشتر از این روزگار کو و کجا و کدام‌؟

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

خط سخنهای خوب یافت ز گنج کلام

بحر معانی گرفت همت طبعش تمام

فلکی شروانی

دادگرا ملک را هم فلک و هم قوام

تاجورا بخت را هم شرف و هم نظام

عاجز قهرش قضا چاکر قدرش قدر

ساکن طبعش کرم شاکر جودش کرام

بسته ببندش سپهر اشهب زرین جناح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فلکی شروانی
مولانا

چند روی بی‌خبر آخر بنگر به بام

بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام

تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان

صد مه و صد آفتاب چهره او را غلام

از هوس عشق او چرخ زند نه فلک

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام

روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام

مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت

شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام

بلبل باغ سرای صبح نشان می‌دهد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه