دوش بی روی تو روی از خون دل برداشتم
بار بر دل پای در گل دست بر سر داشتم
داده جان بر باد و برخاک درت بنهاده روی
دیده غرق آب و دل در عین آذر داشتم
بی فروغ شمع روی مجلس آرایت چو شمع
اشک چون سیم روان بر روی چون زر داشتم
در خیال لعل گوهر پوش لوء لو، پاش تو
دامن مژگان پر از یاقوت أحمر داشتم
تا سحر همچون کمال از انتظار وعده است
سر به زانو چشم برره گوش بر در داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و درد فراق اشاره دارد. شاعر از غم و اندوه خود به خاطر دوری معشوق میگوید. او تمام دلش را به درد و فشار ناشی از این دوری داده و در انتظار دیدار معشوق به سر میبرد. چهره معشوق را مانند نوری در تاریکی توصیف میکند که بدون حضور او، همه چیز بیفروغ و تاریک است. شاعر با توصیف اشکها و حسرتهایش، عواطف شدید خود را به تصویر میکشد و نشان میدهد که شبها با فکر و آرزوی معشوق بر زانو نشسته و به در انتظار اوست.
هوش مصنوعی: شب گذشته، به یاد تو و از درد دل، چهرهام را از تماشای دوری تو دور کردم. با قلبی سنگین و غمگین در گلی گرفتار شده بودم و دستی به سرم میکشیدم.
هوش مصنوعی: جانم را به باد دادهام و روی خود را بر خاک درگاه تو قرار دادهام. چشمانم غرق در اشک و دلم در آتش عشق تو بوده است.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند شمعی بینور در مجالس میدرخشد و اشکهایم چون نخی از نقره بر صورت زیبایم میریزد.
هوش مصنوعی: در تصورم، زیبایی مانند لعل و گوهر به تن دارد و در دامن مژگانش، سنگهای قیمتی به رنگ یاقوتی پر شده است.
هوش مصنوعی: من تا صبح مانند کمال، با انتظار وعده نشسته بودم. سر به زانو گذاشته و چشم به راه و گوش بر در داشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم
ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم
در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب
داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم
زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش
[...]
من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم
داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
پایهٔ تخت خود از خورشید برتر داشتم
نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل
[...]
تا ز خواب مستی غفلت سری برداشتم
چون حباب از سر نهادم هرچه در سر داشتم
کس چو من از مزرع امید حاصل برنداشت
کاشتم تخم هوسها را و دل برداشتم
در بیابان طلب از ننگ واپسماندگی
[...]
چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم
گر به دندان می گرفتم عقد گوهر داشتم
بستر وبالین من بود از پروبال هما
تا درین بستانسرا سر در ته پرداشتم
دامن پاک قیامت را چرا در خون کشم
[...]
یاد آن روزی که یاری چون تو در برداشتم
در نظر خورشید و در کف مشک و عنبر داشتم
ساغر می داشتی در کف به جای تیغ کین
من لب خندان به جای دیده ی ترداشتم
ای که می سوزی دلم دانم که سوزد دامنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.