به خالت نسبت مشک ختنا کردم خطا کردم
من این تشبیه بینیت چرا کردم چرا کردم
صبا انداخت در دستم شی زلف چو چوگانش
چه گویم کآن نفس با او چه کردم چهها کردم
چو دیدم قبله روی تو صد ساله نماز خود
به محراب دو ابرویت نضا کردم قضا کردم
رفییت تربیت فرمود یکبارم به دشنامی
من از شادی دوبار او را دعا کردم دعا کردم
دل خود را که از ریش کهن شد نو به نو خسته
به داروخانه دردت دوا کردم دوا کردم
کز تو نگریزم به خون خود خطی و آنگه
دو چشمت را بر این معنی گوا کردم گوا کردم
کمال ار اندکی زآن خط غباری داشت بر خاطر
چو دیدم روی او با او صفا کردم صفا کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق خود را به تصویر میکشد. او از خطاها و اشتباهاتش نسبت به خال و زلف محبوبش صحبت میکند و اشاره میکند که چگونه زیبایی و محبت او بر زندگیاش تأثیر گذاشته است. شاعر به عشق و نیاز خود به محبوبش اعتراف میکند و میگوید که حتی در دشواریها و ناراحتیها نیز به او دعا و شکرگزاری کرده است. او همچنین از درد و رنجی که در دلش دارد، سخن میگوید و میخواهد که به یاد محبوبش آرامش پیدا کند. در نهایت، شاعر از صفای رو با محبوبش یاد میکند و تأکید دارد که عشقش به او همیشه در خاطرش باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: من به خاطر شباهت ناخودآگاه تو به مشکی، این مقایسه را انجام دادم، ولی حالا میفهمم که اشتباه کردم. چرا من چنین مقایسهای را انجام دادم؟ چرا؟
هوش مصنوعی: نسیم، دستهای از موهای او را به من داد و من نمیدانم بگویم که در این لحظه با او چه کارها کردم.
هوش مصنوعی: وقتی که دیدم چهرهات را، به مدت صد سال نماز خود را در محرابِ دو ابرویت به جا آوردم و دیگر قضا نکردم.
هوش مصنوعی: دوست من یک بار به من انتقاد کرد، اما من از خوشحالی دو بار برای او دعا کردم.
هوش مصنوعی: دل خود را که به خاطر دردهای قدیمی خسته شده بود، به داروخانه بردم تا درمانش کنم.
هوش مصنوعی: من برای اینکه از تو دور شوم، به خون خود تابلو و نشانهای کشیدم و سپس چشمانت را به این معنا گواهی دادم.
هوش مصنوعی: اگر کمی از آن خط زیبا نشانی بر دل من باقی مانده بود، وقتی که چهرهاش را دیدم، با او صفا و دوستی کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم
صلای کفر در دادم شما را ای مسلمانان
که من آن کهنه بتها را دگر باره جلا کردم
از آن مادر که من زادم، دگر باره شدم جفتش
[...]
به عزم طوف خاک درگهت از دیده پا کردم
دویدم آن قدر کان خاک را چون توتیا کردم
شبی رفتم به کویش نالهای کردم ز درد دل
سگ کویش ز من رنجید بد رفتم خطا کردم
تو محبوبی ز تو رسم وفاداری نمیآید
[...]
به خوبی ذرهای بودی چه در کوی تو جا کردم
به دامن گرم آتشپارهای اما خطا کردم
منت دادم به کف شمشیر استغنا که افکندی
تن اهل وفا در خون ولی بر خود جفا کردم
تو خود آئینهای بودی ولی ماه جمالت را
[...]
نمی گردید کوته رشته معنی، رها کردم
حکایت بود بی پایان به خاموش ادا کردم
به لذت بود گر لخت جگر گر پاره دل بود
نمک رفت از سخن تا به تکلف آشنا کردم
درین دکان کاسد صد هنر بی یک سبب هیج است
[...]
درین مدت که در خیل اسیران تو جا کردم
ز من روزی که یک جان خواستی صد جان فداکردم
گرم سوزند فردا هم ز هجران جای آن دارد
که عمر بیوفا را توشه راه وفا کردم
لبی کز نازکی بار لطافت برنمیتابد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.