گنجور

 
کمال خجندی

به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل

به شرط آنکه ستانند خون‌بها ز قتیل

متاع من سر و جان است و نیست لایق دوست

به دوستان چه فرستد کسی متاع قلیل

تنم گداخت چو شمع و دلیل ضعف دل است

عجب که پیش تو روشن نگشت ضعف دلیل

رقیب ساخت دو چشم ترم به زخم کبود

در دجله بود روان چشم من شد اکنون نیل

چه التفات محب را به بوستان نعیم

که دل ز روی تور باغیست بر زنار خلیل

به وصل صحبت یوسف عزیز من مشتاب

جمال بار نبینی مگر به صبر جمیل

کمال زلف بتان گر خیال می‌بندی

مرو به خواب که هندوستان ببیند فیل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

تنم به گونه نال و دلم به گونه نیل

جهان ز نیلم نال و روان ز نالم نیل

چو نیل چشم منست از گریستن شب و روز

چراست جای نهنگ اندر آن دو چشم کحیل

رفیق رنجم تا عشق با منست رفیق

[...]

مسعود سعد سلمان

ولایت مه شعبان به روزه شد تحویل

بدل شد این مه با آز و اینت نیک بدیل

به امر باری شیطان شدست بسته به بند

زبان خلق گشاده شدست بر تهلیل

چو نار در دل کفار و نور در مسجد

[...]

امیر معزی

رسید عید همایون و روزه کرد رحیل

به جام داد فلک روشنایی از قندیل

چو روشنایی قندیل بازگشت به جام

سزدکه من به غزل بازگردم از تهلیل

غزل ز بهر غزالی غزاله رخ‌ گویم

[...]

وطواط

جمال دین پیمبر ، تو آن سر افرازی

که نیست بمعالی و مکرمات عدیل

سداد رأی تو در گرد ملک حصن حصین

جناح عدل تو بر اهل شرک گشته دلیل

بجنب حلم تو احنف شده سفیه سفیه

[...]

خواجوی کرمانی

سپیده دم که بر آمد خروش بانگ رحیل

برفت پیش سرشک من آب دجله و نیل

جهان ز گریه ام از آب گشت مالامال

ز سوز سینه ام آتش گرفت میلامیل

هلاک من چون بوقت وداع خواهد بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه