وَرَقِ روی تو عُشّاق نکو میخوانند
چون رسد کار به زلفت همه درمیمانند
صورتت صاحبِ معنی ز ملک بدانست
لیکن اهل نظرت بهتر از این میدانند
ساعد و دست توام بیم نمایند به تیغ
تشنه را این همه از آب چه میترسانند
رفتی و ماند خیال دهنت با دلِ تنگ
چون ندارند اثری هردو به هم میمانند
میکنم پیش رقیبان به قدت نسبتِ نِی
تا چو آنی به سر و چشمِ منت بنشانند
اشک را خاک درت سایِلِ بیحاصل خواند
هرکه شد راندهٔ درگاه چنینش خوانند
چند پوشی ز کسان راز دل و دیده کمال
کاین دو چون امر محال است که پنهان مانند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آنچه باید همه داری و نداری مانند
کس نگوید مه و خورشید به رویت مانند
اتفاق است که بی مثل جهانی لیکن
قیمت حسن تو صاحبنظران میدانند
عکس گلهای رخ خویش در آیینه ببین
[...]
خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند
ای خوش آن طایفه کاین سلسله می جنبانند
ای صبا، نرم تری روب غبار زلفش
که دران مشتی زندانی بی سامانند
عجب آمد همه را مردنم از هجر و مرا
[...]
عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است
تو چو جانی وهمه بی تو تن بی جانند
شود از شعله جهانسوز چراغ خورشید
گر چو شمع قمرش با تو شبی بنشانند
طوطیانی که بیاد تو دهان خوش کردند
[...]
گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند
گاه در خانقهم صوفی صافی دانند
تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما
تا به هر نام که خواهند مرا میخوانند
باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟
[...]
در نظربازیِ ما بیخبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.