گنجور

 
کمال خجندی

نور چشمی تو ما را نظری می‌باید

گر رسد صد نظر از تو دگری می‌باید

باز بنما رخ زیا چو بریدی سر زلف

منقطع شد شب پره سحری می‌باید

به عبادت سخنی گوی که رنجوران را

از شفاخانه آن لب شکری می‌باید

توتیا را نتوانم که ببینم به دو چشم

سرمه چشم من از خاک دری می‌باید

دل عشاق گرفتی به سر زلف سپار

تا به هم بر نرود ملک سری می‌باید

به کبوتر چه فرستم که برد نامه شوق

که مرا سوی تو بال و پری می‌باید

چه متاعی‌ست سخن‌های دلاویز کمال

لایق گوش تو به زین گهری می‌باید

 
 
 
هلالی جغتایی

هردم از چشم تو دل را نظری می‌باید

صد نظر دید و هنوزش دگری می‌باید

آن قدر سرکشی و ناز، که باید، داری

شیوه مهر و وفا هم قدری می‌باید

هرچه در عالم خوبی‌ست از آن خوب‌تری

[...]

نشاط اصفهانی

از سر کوی سلامت سفری می‌باید

بر سر راه ملامت گذری می‌باید

عشق در دعوت ما آمده ای دل بشتاب

که زخون جگرش ما حضری می‌باید

لوح دل سر به سر از گرد هوس گشت سیاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نشاط اصفهانی
رضاقلی خان هدایت

لوح دل سر به سر از گرد علایق سیه است

شسست و شویی به خود از چشم تری می‌باید

ترسمت سر خجل از خاک برآری که به حشر

یادگاری به رخ از خاک دری می‌باید

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه