گنجور

 
کمال خجندی

گر عشق تو داغ جان‌گداز است

صد شکر که داغ دلنواز است

گر درد تو بار صحبت ماست

غم نیز ز محرمان راز است

دل کم نکند نیازمندی

سرمایة عاشقان نیازاست

محمود مگر به مرگ خود مرد

کو کشته غمزه باز است

پاکیزه رخی و پاک دامن

شایسته آنکه پاکباز است

با زلف تو نه ها که دارم

کوته نکنم که شب دراز است

حلقه چه زند کمال بردر

دایم در رحمت تو باز است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode